۱۳۹۰ مهر ۷, پنجشنبه

به این میگن خلاقیت کاربردی از نوع منحرف..!!!

داستان اختلاس 3000 ميليارد تومانی به زبان ساده...

اين روزها خيلی ها از اختلاس 3000 ميليارد تومانی صحبت می كنند؛ اما به نظر می رسد اغلب آنها دقيقا نمی دانند چه اتفاقی افتاده است!
برای اينكه كمكی به شناخت مساله كرده باشم مجموعه اطلاعاتی كه از موضوع دارم را تلاش می كنم به زبان ساده اما خلاصه توضيح بدهم تا شايد به درد دوستانی كه علاقمندند اطلاعات دقيقتری داشته باشند، بخورد.
پیشاپیش بابت اینکه این نوشته فضايش با نوشته های رايج اين وبلاگ متفاوت است، پوزش می خواهم!
قبل از هر چيز بايد بدانيم LC يا همان اعتبار اسنادی چيست؟
معمولا در معامله های بزرگ كه فرايند مذاكره، توافق، پرداخت پول، حمل، بازرسی، تحويل گيری و... زمان بر و طولانی است، فروشنده از خريدار می خواهد تعهد بدهد كه در انتهای اين فرايند اگر همه چيز مطابق توافق بود كل پول را پرداخت كند؛ برای اين كار به بانک مراجعه می كنند و بانک يک ضمانتامه به ارزش مبلغی كه معامله بر اساس آن انجام می شود در وجه فروشنده و به تاريخ موعد پايان معامله صادر می كند. يعنی به فروشنده تعهد می دهد كه معادل اين مبلغ را در زمانی كه آنها با هم توافق كرده اند از حساب خريدار برداشته و به حساب فروشنده واريز كند. به اين سند، LC می گويند.
طبعا بانک صادركننده LC بايد پيش از تعهددادن از طرف خريدار مطمئن شود كه او توان مالی كافی برای اجرای تعهداتش را دارد، يعنی يا پول نقد در حساب داشته باشد، يا وثيقه ارائه بدهد و يا اينكه از نظر بانک بر اساس سوابقش اعتبار مالی او در حدی باشد كه بانک حاضر به ريسک شده و از طرف او تعهد بدهد!
فرق اصلی LC با چک در همين ويژگی تعهد اعتبار خريدار از طرف بانک است؛ چون معمولا معاملات بين المللی اين گونه پيچيدگی ها را دارند، اغلب LC ها ارزی هستند يعنی برای مبادله، پول بين دو كشور استفاده می شوند.
اما LC ريالی هم داريم؛ يعنی اگر دو طرف يک معامله، ايرانی باشند، می توانند از بانک بخواهند LC ريالی برای آنها صادر كند.
خوب، حالا در اين اختلاس چه اتفاقی افتاده است؟!
شخصی به نام " مه آفريد خسروی " و شركايش تعدادی شركت ثبت می كنند؛ اين شركتها با هم معاملاتی انجام می دهند؛ يعنی قرادادهايی بين خودشان امضا می كنند و از بانک می خواهند برای اين معاملات، LC ريالی (نه ارزی) صادر كند!
پس اولا اغلب معاملات واقعی نبوده، يعنی خريدار و فروشنده يكی بوده اند! ثانيا چون LC ريالی بوده، نيازی به كنترلهای ارزی بانک مركزی و وزارت بازرگانی هم نبوده است!
آنها اين كار را از سال 85 شروع كرده و همه LC ها در يک شعبه بانک صادرات كه در مجتمع فولاد خوزستان قرار داشته، صادر شده است! رئيس اين شعبه، شريک گروه بوده و در ازای دريافت رشوه، دو تخلف زير را انجام می داده است:
1- LC ها را در دفاتر شعبه و سيستم نرم افزاری بانک مركزی ثبت نمی كرده است، پس كسی خارج شعبه از صدور آنها خبردار نمی شده است!
2- صدور LC ها بدون سنجش ميزان اعتبار درخواست كننده (اميرخسروی) بوده، يعنی اين شخص نه به اين ميزان پول در حساب داشته و نه وثيقه ارائه می كرده است!
به عبارت ديگر می توان گفت همه اين LC ها جعلی بوده اند!
با اين روش حدود 130 LC در مجموع به ارزش 2800 ميليارد تومان صادر شده است كه رسانه ها آن را به 3000 ميليارد تومان گرد كرده اند. اما اين بدان معنا نيست كه همه اين مقدار پول به دست آنها افتاده  است، زيرا به هر حال LC خودش به تنهایی پول نيست، بلكه تعهد مشروط به پرداخت آن است و اگر اين آقایان می خواستند اين اسناد را نقد كنند، چون در حساب پول نداشتند عملا مانند چک بی محل گند كار در می آمد؛ به همين دليل آنها LC ها را قبل از اينكه موعد سررسيدشان برسد « تنزيل » می كردند! يعنی مثلا اگر يک LC به ارزش یک ميليارد تومان و با مهلت يک ساله داشتند پس از شش ماه آن را به بانک ديگری برده و به مبلغ 900 ميليون تومان می فروختند! يعنی از اصل مبلغ كه قرار بود يک سال ديگر دستشان را بگيرد صرفنظر می كردند و با كمي تخفيف، شش ماهه پول را می گرفتند!
به اين كار تنزيل می گويند و در نظام بانكی كار رايجی است؛ تقريبا شبيه همان كاری كه الان خيلی ها با پشت نويسی و خريد و فروش چک های بی محل در بازار می كنند.
به اين روش موفق شده اند آن 2800 ميليارد تومان LC را به مبلغ 1750 ميليارد تومان تزيل كنند؛ يعنی معادل اين مبلغ پول نقد دستشان را گرفته است!
حال سوال اين است كه اين آقایان چطور LC های جعلی را به بانک های ديگر می فروخته اند؟!
طبق قانون، بانكی كه يک LC را تنزيل می كند بايد اصل بودن آن را از بانک صادركننده LC استعلام كند و يا اينكه  در سيستم نرم افزاری بانک مركزی، اصالت آن را كنترل كند؛ اما چون اين LC ها نه در سيستم نرم افزاری بانک مركزی و نه در دفاتر بانک صادرات ثبت شده بودند منطقا بايد لو می رفتند، اما به دو دليل ذیل اين اتفاق نيفتاد:
1- معمولا بانكها در ثبت اطلاعات LC های ريالی اهمال می كنند، به همين دليل نبودن سوابق يک سند در سيستم الزاما نشانه جعلی بودن‌ آن نيست و در اين گونه موارد شعب بانكها تلفنی با هم چک می كنند؛ يعنی مسئول بانک تنزيل كننده به رئيس شعبه بانک صادرات در مجتمع فولاد خوزستان (يعنی همان شريک دزد!) زنگ می زده و استعلام می كرده است، كه طبعا پاسخ را می شود حدس زد!!
2- اين LC های جعلی در شعب 7 بانک مختلف تنزيل می شده اند كه اكنون محرز شده است دست كم در دو بانک ملی (شعبه ای در منطقه آزاد كيش) و سامان مسئولان شعبی كه تنزيل می كرده اند خودشان شريک اين باند بوده اند!
اين شعبه خاص بانک صادرات (به دليل درجه 3 بودن) حق صدور LC بالای 2 ميليارد تومان را نداشته در حاليكه اغلب LC ها بالای اين رقم بوده اند! همچنين شعب مناطق آزاد هم كه بيشترين سهم را در تنزيل داشته اند هم قانونا حق تنزيل LC های خارج از منطقه آزاد را نداشته اند!
حال سوال اين است که چطور اين اسناد در اين رقمهای درشت در شعب محدودی صادر می شده اما اين بانكها به ويژه صادرات و ملی و سامان (و ظاهرا پارسيان) متوجه نشده اند؟!
منطقا مبادله چنين ارقام بزرگی در يک شعبه كوچک توجه برانگيز بايد باشد! حال در مورد در بانک صادرات چون صرفا LC صادر می كرده و پولی از حسابش نمی رفته شايد بشود پذيرفت، اما بانكهای ديگر كه LC را می خريده اند يعنی پول از حسابشان خارج می شده خيلی عجيب است كه متوجه موضوع نشده اند!!
اما قسمت باليوودی داستان نحوه لو رفتن آن است!
در همه بانكها رايج است عملكرد رئيس شعبه را بر اساس ميزان نقدينگی ای كه در شعبه اش جذب كرده است ارزيابی می كنند و بر همين مقياس، سالانه پاداشهايی به آنها می دهند.
رئيس طمع كار شعبه بانک صادرات كه رشوه ميلياردی می گرفته است، نتوانسته از پاداش چند ميليونی شب عيد صرفنظر كند و برای اينكه نقدينگی شعبه اش را زياد نشان دهد رقم كارمز‌دی كه برای بعضی LC های جعلی درشت می گرفته را در دفاتر شعبه ثبت می كرده است! يعنی در دفاتر شعبه، كارمزد برای LC هايی ثبت می شده كه خود LC ها وجود نداشته اند!!
اين مغايرت ساده، سرنخ لو رفتن داستان در بانک صادرات بوده است...!
نكته جالب ديگر اينكه اميرخسروی با اين پولها سهام شركتهای دولتی را می خريده است! يعنی در خريد سهام اين شركتها ظاهرا خلافی رخ نداده، اما منبع مالی آن، پول ناشی از اختلاس بانكی بوده است!
داستان از اينجا به بعد سياسی هم می شود...!
سوالهای اصلی سياسی كه اين روزها بين خود حكومتی ها مطرح می شود اينها است:
1- چرا اغلب سهام دولتی خريداری شده توسط اميرخسروی، از طريق مذاكره يا رد ديون بوده است، نه از طریق مزايده و يا عرضه در بورس؟! آن هم عمدتا با سفارش مسئولان بالای دولتی؟!
2- چطور دولت و نهادهای نظارتی كنجكاو نشدند بدانند كسی كه در عرض شش سال بيش از 4000 ميليارد تومان سهام شركتهای دولتی را می خرد، منشا درآمدش كجا است؟!
3- همين آدم و شركايش يک سال قبل مجوز تاسيس بانک آريا را می گيرند و برخی چهره های نزديک به معاونان رئيس جمهور هم در تاسيس اين بانک حمايت مالی و اداری می كنند و بانک ملت هم با فشار همين مقامات، پذيره نويسی اين بانک را با برخی تخلفات انجام می دهد، هيچ كدام از اينها نمی دانستند اين آدم پولش را از كجا آورده است؟!
4- ظاهرا يكی از اعضای خانواده اميرخسروی همراه با يكی از مديران سابق دولتی و يكی از سرمايه داران نوظهور (انصاری) چندين هزار هكتار زمين در اطراف تهران را تقريبا رايگان به دست آورده اند!! آيا اينها نشانه وابستگی اين گروه به مسئولان دولتی نيست؟!
5- مدتها است كه از بانک مركزی خواسته می شود برای نظارت بر LC های ريالی دستورالعمل های مناسب تدوين و ابلاغ كند؛ آيا بی توجهی بانک مركزی ربطی به اين اختلاس نداشته است؟!
در انتها لازم به یادآوری می باشد که اين شرحی از كليت داستان است كه تقريبا از نظر نگارنده قطعی می باشد و صرفا جهت كمک به دوستان علاقمند نوشتم تا دیدگاهشان راجع به این موضوع روشن شود!
ضمنا، تصور می كنم نياز به تاكيد هم نباشد كه اين مطلب با هدف تحليل نوشته نشده است و صرفا شرح ماوقع می باشد...

عکسی جالب از غلامحسین کرباسچی در لباس روحانیت در کنار آیت الله خمینی - سال 1358

۱۳۹۰ مهر ۶, چهارشنبه

یک معامله به موقع...!!!

شوهر عزیزم؛
قبل از اينکه از مسافرت برگردی فقط می خواستم در مورد يه تصادف خيلی خيلی کوچيک بهت بگم که وقتی می خواستم ماشين رو توی پارکينگ بذارم اتفاق افتاد...!
خوشبختانه من اصلا صدمه نديدم، بنابراين اصلا نگران حال من نباش! من خوبم...
داشتم از فروشگاه بر می گشتم خونه، خواستم ماشين رو توی پارکينگ بگذارم که اشتباها بجای اينکه پدال ترمز رو فشار بدم، پدال گاز رو فشار دادم!!
اتفاق مهمی نيفتاد! درب پارکينگ يه کم خراب شد! ماشين من هم آروم به ماشين تو برخورد کرد و ايستاد...!
من واقعا متاسفم... می دونم که تو با اون قلب مهربونت من رو می بخشی...!
نمی دونی چقدر تو رو دوست دارم...
مشتاقانه منتظرم از سفر برگردی و تو رو در آغوشم بگيرم!

همسر دوست داشتنی تو...

راستی؛ يه عکس از صحنه تصادف برات می فرستم تا زياد نگران نباشی...!


در ضمن، دوست دخترت هم زنگ زد...!!!

عکسی منحصر به فرد از بازکردن صندوق استخوان های نادرشاه هنگام بازسازی مقبره...

تصویر منتشرنشده از فرماندهان سپاه پاسداران در بیروت...!

عکس زیر که از آلبوم شخصی " محمد صالح الحسینی " انتخاب شده است، اعضای بالای سپاه پاسداران در بیروت را نشان می دهد که در سواحل بیروت برداشته شده است!
تمام افراد موجود در این عکس، به جز یک نفر، در آن زمان (یعنی سال ۱۹۸۰ میلادی - ۱۳۵۹ شمسی) از اعضای رسمی سپاه پاسداران بودند؛ تنها " انیس نقاش " هیچ گاه عضو رسمی سپاه پاسداران نبوده است، اما در آن زمان از نزدیک ترین افراد به شورای فرماندهی سپاه به شمار می رفت.
محمد صالح قائم مقامی الحسینی، از جمله افراد سپاه پاسداران وفادار به آیت الله خمینی بود که بخش اعظم عمر خود را به فعالیت در زمینه اعدام های انقلابی در داخل و خارج لبنان گذراند و با پیروزی انقلاب ایران، به کشور لبنان رفت؛ محمد صالح را باید از بنیانگذاران سپاه پاسداران به شمار آورد که نقش چشمگیری در جاانداختن سپاه داشت.
عکس زیر، مدت کوتاهی قبل از کشته شدن وی در سواحل بیروت برداشته شده است!


اشخاصی که در این عکس دیده می شوند، از راست عبارتند از:

- محسن رضایی؛ فرمانده وقت اطلاعات سپاه
- انیس نقاش؛ لبنانی و قاتل شاپور بختیار در سال ۱۳۵۹
- محمد صالح الحسینی؛ مسئول روابط خارجی سپاه
- محسن رفیق دوست؛ مسئول پشتیبانی سپاه

۱۳۹۰ مهر ۵, سه‌شنبه

ساحل دریا، آزادی پوشش و همزیستی مسالمت آمیز...

راست و دروغ...!

کسی که سخنانش نه راست است و نه دروغ، فیلسوف است!
کسی که راست و دروغ برای او یکی است، متملق و چاپلوس است!
کسی که پول می گیرد تا دروغ بگوید، دلال است!
کسی که دروغ می گوید تا پول بگیرد، گدا است!
کسی که پول می گیرد تا راست و دروغ را تشخیص دهد، قاضی است!
کسی که پول می گیرد تا راست را دروغ و دروغ را راست جلوه دهد، وکیل است!
کسی که جز راست چیزی نمی گوید، بچه است!
کسی که به خودش هم دروغ می گوید، متکبر و خودپسند است!
کسی که دروغ خودش را باور می کند، ابله است!
کسی که سخنان دروغش شیرین است، شاعر است!
کسی که علیرغم میل باطنی خود دروغ می گوید، زن و شوهر است!
کسی که دروغ می گوید و قسم هم می خورد، بازاری است!
کسی که دروغ می گوید و خودش هم نمی فهمد، پرحرف است!
کسی که مردم سخنان دروغ او را راست می پندارند، سیاستمدار است!
کسی که اصلا دروغ نمی گوید، مرده است!

سرایت " پ ن پ " به زیرنویس فیلمهای ایرانی...!!!

۱۳۹۰ مهر ۴, دوشنبه

تصویر پزشکی كه در حال جراحی خود است!!

در سال ۱۹۶۴، دكتر روگوزوف در ۲۷ سالگی مقيم ايستگاهی در قطب جنوب بود. در اين زمان او تشحيص داد كه مبتلا به آپانديسيت حاد شده است! شرايط او داشت بدتر می شد و به خاطر شرايط آب و هوايی، هواپيمايی نمی توانست فرود بيايد! به همين خاطر او تصميم گرفت، خودش را عمل كند!!


او با بيهوشی موضعی عمل را شروع كرد!
در حين عمل، هواشناس ايستگاه، ريتراكتور ( وسيله ای كه دو سوی برش جراحی را می گيرد و برش را باز نگه می دارد ) را برايش نگه داشت...
راننده ايستگاه، آينه‌ را برای او نگه داشته بود و دانشمندی هم وسايل عمل را به او می داد!
دكتر روگوزوف در حالت خم شده به جلو، عمل را انجام داد و گرچه يک بار طی عمل از حال رفت، توانست عمل را كمتر از دو ساعت انجام دهد!!



بعد از دو هفته او كاملا بهبود پيدا كرد و به سر كارش در ايستگاه برگشت...

اسباب کشی با خودروی دولتی...!!!


یقینا کار، کار آمریکاست...!!!

جایگاه واقعی!

روزی میان یک ماده شتر و فرزندش گفت و گویی به شرح زیر صورت گرفت...

بچه شتر:
مادر جون؛ چند تا سوال برام پیش آمده است! آیا می تونم ازت بپرسم؟!
شتر مادر:
حتما عزیزم؛ چیزی ناراحتت کرده است؟!
بچه شتر:
چرا ما کوهان داریم؟!
شتر مادر:
خوب پسرم، ما حیوانات صحرا هستیم؛ در کوهان آب و غذا ذخیره می کنیم تا در صحرا که چیزی پیدا نمی شود بتوانیم دوام بیاوریم!
بچه شتر:
چرا پاهای ما دراز و کف پای ما گرد است؟!
شتر مادر:

پسرم؛ قاعدتا برای راه رفتن در صحرا و تندتر راه رفتن، داشتن این نوع دست و پا ضروری است!
بچه شتر:

چرا مژه های بلند و ضخیم داریم؟! بعضی وقتها مژه ها جلوی دید من را می گیرد!
شتر مادر:

پسرم؛ این مژه های بلند و ضخیم یک نوع پوشش حفاظتی است که چشمهای ما را در مقابل باد و شن های بیابان محافظت می کنند!
بچه شتر:

فهمیدم! پس کوهان برای ذخیره کردن آب است، برای زمانی که ما در بیابان هستیم؛ پاهایمان برای راه رفتن در بیابان است و مژه هایمان هم برای محافظت چشمهایمان در برابر باد و شن های بیابان است... فقط یک سوال دیگر دارم!
شتر مادر:

بپرس عزیزم!
بچه شتر:
پس ما در این باغ وحش چه غلطی می کنیم؟!!

نتیجه گیری اخلاقی:
مهارتها، علوم، توانایی ها و تجارب فقط زمانی مثمرثمر است که شما در جایگاه واقعی و درست خود باشید؛ پس همیشه از خود بپرسید الان شما در کجا قرار دارید؟!!

۱۳۹۰ مهر ۳, یکشنبه

خودروی ملی، افتضاح ملی...!

رنجش...

روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر است! علت ناراحتی اش را پرسید، مرد پاسخ داد:
در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم؛ سلام کردم، جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم...!
سقراط گفت:
چرا رنجیدی؟!
مرد با تعجب گفت:
خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است!
سقراط پرسید:
اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد و بیماری به خود می پیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی؟!
مرد گفت:
مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم؛ آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود!
سقراط پرسید:
بجای دلخوری، چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟
مرد جواب داد:
احساس دلسوزی و شفقت و اینکه سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم...
سقراط گفت:
همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی! آیا انسان، تنها جسمش بیمار می شود؟! و آیا کسی که رفتارش نادرست است روانش بیمار نیست؟!
اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؛ بیماری فکری و روان نامش غفلت است و باید بجای دلخوری و رنجش، نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند!
پس، از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده! بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیماراست...

نمازی با خلوص خیلی...!!!


ترجيح می دهم با کفش هايم در خيابان راه بروم و به خدا فکر کنم تا اينکه در مسجد بنشينم و به کفش هايم فکر کنم...!

" دکتر علی شریعتی "

تقسیم بندی یارانه نان...!!!


البته ذکر این نکته ضروری است که تقسیم بندی های صورت گرفته با گشاده دستی انجام گرفته است، چون اساسا نان سنگک به دلیل شکل خاصش از 9 قسمت 2 قسمت کم دارد...!

۱۳۹۰ مهر ۲, شنبه

التماس دعا برادر...!


راستی شما با خانم چه نسبتی دارید برادر حاجی؟!!
.
.
.
آهان؛ ببخشید یادم نبود! شما جزو سربازان گمنام هستید که هنوز کسی شما رو کشف نکرده!!
یعنی...
.
.
.
یعنی برای انجام هر کاری حق " وتو " دارید برادر حاجی!!
التماس دعا...!!!
.
.
.
راستی...
فقط وسایل جلوگیری فراموش نشه!!!
برای کنترل جمعیت عرض کردم برادر حاجی...!!!

خاطره زناشوئی از نوع خنده دار...!

خاطره ذیل یک خاطره قدیمی بوده که راوی آن یکی از استید ریاضی دانشگاه می باشد که از ذکر نامش معذورم! فقط اگر قدری خارج از عرف و چهارچوب گفتاری کوجه لوتکا می باشد پیشاپیش پوزش نگارنده را بپذیرید!

ایشان می فرمایند...
برای دکترا درس بسيار سختی داشتيم که با يكی از دوستانم شب امتحان مشغول خواندن آن بودیم؛ هر چثدر بیشتر می خواندیم کمتر از آن سر در می آوردیم و به قول معروف اصلا حاليمون نمی شد!
خلاصه، نشسته بوديم و خاطرات اوايل زناشويی مون رو تعريف می كرديم...
ایشان ادامه می دهند که...
دوستم گفت اوايل ازدواجمون سرباز معلم بودم و فقط می تونستم پنجشنبه و جمعه برم خونه! وقتی هم می خواستم برم، زنگ می زدم به خانمم و می گفتم:
خانم؛ من نه آب می خوام، نه غذا... فقط آماده بخواب، بيام ب...
يه مدت كارمون همین بود، تا يه روز زنگ زدم و گفتم:

نه آب می خوام، نه غذا... فقط آماده بخواب، بيام ب...

رسيدم خونه ديدم داره نماز می خونه؛ چسبيدم از پشت بهش...! دستش رو برد بالا برای قنوت، منم سینه هاشو گرفتم و گفتم:
مگه نگفتم بخواب تا بيام ب...
رفت ركوع، منم يه فشار از پشت بهش دادم و گفتم:

ميرم آب بخورم؛ اومدم اگه آماده نخوابيده بودی پای نماز می ک...
رفتم توی آشپزخونه، ديدم خانمم داره ظرف می شوره!! بهش گفتم:

پس اين كیه داره نماز می خونه؟!
گفت:

مامانم!!
منم برق سه فاز از کله ام پرید و پشمهام ریخت!! يه دقیقه بعد صدای خداحافظی اومد...! خانمم گفت:
مامان؛ کجا داری میری؟! ناهار درست كردم!
مامانش گفت:
نه! برم تا شوهرت كو... نذاشته!!
ایشان ادامه میده که دوست نگون بختشون ميگه الان 16 ساله روم نميشه برم خونه مادر زنم...!!!

۱۳۹۰ مهر ۱, جمعه

اشوه تو بخورم سیبیل...!!!

خلق را تقلیدشان بر باد داد...

حدود شصت سال پیش یک مرد روحانی در مسیرش به روستائی وارد شد؛ با دیدن مسجد قدیمی آن روستا متوجه شد که مردم این روستا مسلمان هستند و با خوشحالی به نزد کدخدا رفت و اعلام کرد که می تواند پیش نماز آن روستا باشد! کدخدا که سالها بود نماز نخوانده بود و نماز جماعت را که اصولا در عمرش ندیده بود، با خودش فکر کرد که اگر به این مرد روحانی بگویم که من نماز بلد نیستم که خیلی زشت است، بنابراین بدون آنکه توضیحی بدهد، موافقت کرد!
همان شب او تمام اهالی را جمع کرد و برایشان موضوع آمدن پیش نماز را شرح داد و در آخر گفت که قواعد نماز را بلد نیست و پرسید:
چه کسی از میان شما این قواعد را می داند؟!
نگاه های متعجب مردم، جواب کدخدا بود...!
دست آخر یکی از پیرترین اهالی روستا گفت:
تا آنجا که من می دانم برای مسلمان بودن لازم نیست خودت چیزی بلد باشی، کافی است هر کاری که پیش نماز کرد، ما هم تقلید کنیم!!
با این راه حل، خیال همه آسوده شد و برای اقامه نماز به سمت مسجد قدیمی حرکت کردند...
مرد روحانی در جلوی صف ایستاد و همه مردم پشت سرش جمع شدند. آقا دستها را بیخ گوش گذاشت و زمزمه ای کرد؛ مردم هم دستها را بالا بردند و چون دقیقا نمی دانستند آقا چه گفته است، هرکدام پچ پچی کردند!
آقا دستها را پائین انداخت و بلند گفت:
الله اکبر...
مردم هم ذوق زده از آنکه چیزی را فهمیدند، فریاد زدند:
الله اکبر...
بار دیگر آقا زیر لب چیزی خواند؛ مردم هم زیر لب ناله می کردند!
آقا دستهایش را روی زانو گذاشت و چیزی گفت؛ مردم هم دستهایشان را روی زانو گذاشتند و ناله ای کردند!
آقا دوباره سرپا شد و گفت:
الله اکبر...
مردم هم سرپا شدند و فریاد زدند:
الله اکبر...
آقا به خاک افتاد و چیزهائی زیرلب گفت؛ مردم هم روی خاک افتادند و هر کدام زیر لب چیزی را زمزمه کردند!
آقا دو زانو نشست؛ مردم هم دو زانو نشستند!
در این هنگام بیضه آقا در میان دو تخته چوب کف زمین گیر کرد و ایشان عربده زدند:
آآآآآآآآخ...
مردم هم ذوق زده فریاد کشیدند:
آآآآآآآآآآخ...!
آقا در حالی که تلاش می کرد خودش را از این وضعیت خلاص کند، خود را به چپ و راست می انداخت و با دستش تلاش می کرد که لای دو تخته چوب را باز کند؛ مردم هم خودشان را به چپ و راست خم می کردند و با دستانشان به کف زمین ضربه می زدند!!
آقا فریاد می کشید:
خدایا به دادم برس...
و مردم هم به دنبال او به درگاه خدا التماس می کردند!!
آقا فریاد می کشید:
ای انسانهای نفهم؛ مگر کورید و وضعیت را نمی بینید؟!
مردم هم دنبال آقا همین عبارت را فریاد می زدند!!
آقا از درد به زمین چنگ می زد و از خدا یاری می خواست؛ مردم هم به زمین چنگ زدند و از خدا یاری خواستند!!
باری بعد از سه چهار دقیقه، آقا توانست خود را خلاص کند و در حالیکه از درد به خود می پیچید، نگاهی به جمعیت کرد و از درد بی هوش شد...! جمعیت هم نگاهی به هم کردند و خود را روی زمین انداختند و آنقدر در آن حالت ماندند تا آقا به هوش آمد!!
آن مرد روحانی چون به این نتیجه رسید که به روستای اشتباهی آمده است، بدون توضیحی روستا را ترک کرد و رفت...!
اما از آن تاریخ تا امروز مراسم نماز جماعت در آن روستا برقرار است! البته مردم چون ذکرهای بین " الله اکبرها " را متوجه نشده بودند، آنها را نمی گویند! در عوض مراسم انتهای نماز را هر چه باشکوه تر برگزار می کنند و تا امروز دوازده کتاب در مورد فلسفه اعمال آخر نمازشان چاپ کرده اند!!
البته انحرافات جزئی از اصول در آن روستا به وجود آمده و در حال حاضر آنها به بیست و دو فرقه تفکیک شده اند!!
برخی معتقدند برای چنگ زدن بر زمین، کفپوش باید از چوب باشد!
برخی معتقدند، چنگ بر هر چیزی جایز است!
برخی معتقدند مدت بیهوشی بعد از نماز را هر چقدر بیشتر کنی به خدا نزدیکتر می شوی!
و برخی معتقدند مهم کیفیت بیهوشی است، نه مدت آن!
باری؛ آنها در جزئیات متفاوتند ولی همه به یک کلیت معتقدند و آن این است که یک عده باید مرجع باشند و بقیه تقلید کنند...!!!

و چه نیک گفت حضرت مولانا:

خلق را تقلیدشان بر باد داد        ای دو صد لعنت بر این تقلید باد

توصیف حس مدیربودن در ایران...!!!

۱۳۹۰ شهریور ۳۱, پنجشنبه

هلو...!!!


سوء تفاهم نشه... بنده خدا منظوری نداشته!!
منظورش نرم افزار حسابداری " هلو " بوده، اما به دلایل نامعلومی فکر کرده همه می دونند منظورش چیه...!


ولی خودمونیم، همچین بگی نگی یه نمه هم کرمکی نوشته ها...!!!

تاسف، تاسف و باز هم تاسف...!

لزوم اجرای حکم قاضی مسلمین...!

مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مردی زنده را در تابوت انداخته و به سوی گورستان می برند و آن بیچاره مرتب داد و فریاد می زند و خدا و پیغمبر را به شهادت می گیرد که:
والله، بالله من زنده ام! چطور می خواهید مرا به خاک بسپارید؟!
اما چند ملا که پشت سر تابوت هستند، بی توجه به حال و احوال او رو به مردم کرده و می گویند:
پدرسوخته ی ملعون دروغ می‌گوید...! مرده!!
مسافر، حیرت زده حکایت را پرسید! گفتند:
این مرد فاسق و تاجری ثروتمند و بدون وارث است؛ چند مدت پیش که به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر قاضی بلخ شهادت دادند که مرده و قاضی نیز به مرگ او گواهی داد! پس یکی از مقدسین شهر زنش را گرفت و یکی دیگر اموالش را تصاحب کرد! حالا بعد از مرگ برگشته و ادعای حیات می کند!! حال آنکه ادعای مردی فاسق در برابر گواهی چهار عادل خداشناس مسموع و مقبول نمی افتد!! این است که به حکم قاضی به قبرستانش می بریم، زیرا که دفن میت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعا جایز نیست...!!!

۱۳۹۰ شهریور ۳۰, چهارشنبه

جیگرتو خام خام بخورم...!

خوب دست نزن پدر سگ!!

" بونو " خواننده گروه موسیقی " یوتو " علاوه بر فعالیتهای انسان دوستانه، به داشتن اعتماد به نفسی بیش از حد متعارف مشهور است!
در یکی از کنسرتهایش در گلاسکوی اسکاتلند، بونو از همه تماشاچیان خواست که سکوت محض برقرار کنند! سپس در حالیکه در سکوت کامل سالن دستهایش را با ریتمی آرام ولی پیوسته به هم می کوفت در میکروفن خطاب به تماشاچیان گفت:
هر بار که من دستهایم را به هم می کوبم، کودکی در آفریقا می میرد...
از ردیف جلوی تماشاچیان، صدایی با لهجه غلیظ اسکاتلندی سکوت را شکست:
خوب دست نزن پدرسگ...!!!

یک عکس و یک دنیا خاطره...

۱۳۹۰ شهریور ۲۹, سه‌شنبه

آخوند چینی هم به بازار آمد...!!!


آخوند چینی با قابلیتهای بسیار بالا و صد البته مقرون به صرفه تر از نوع داخلی به بازار آمد!

- خواندن تمام روضه ها به زبانهای فارسی، انگلیسی، ترکی، مشهدی، چینی، آلمانی، فرانسوی و ایتالیایی!
- سخنرانی در همه موضوعات با کیفیت MP3 با حساسیت 128 کیلو بایت بر ثانیه!
- صدای بالا با قدرت 10400 وات و با سیستم PMPO ( دیگر نیازی به اکو و آمپلی فایر نیست )!
- خواندن انواع صیغه به صورت SMS !
- عقد مسنجری برای ارتباط حلال اینترنتی بین دختران و پسران مجرد!
- صدور عقدنامه Delete دار جهت سهولت برای پیچاندن همسر!
- دارای سیستم خودکار Injection گازهای اشک آور با رایحه های متنوع ( برای مجالس عزاداری بالای نود سال) !
- محلل شبانه روزی با دوش آب گرم و صبحانه و ناهار رایگان!
- بلوتوث دار!
- دارای پورت USB جهت انتقال انواع فایلهای صوتی و خواندن روضه های سفارشی!
- دارای سیستم Wi-Fi ( کاملا به روز و Upgrade شده )!
- عمامه فسفری ( شبها می درخشد )!
- از همه مهمتر با قیمت باور نکردنی 500 تومان برای یک ساعت!
- و بسیاری از قابلیتهای دیگر...


مجالس خود را به آیت الله چینگ چونگ بسپارید...!

بازم بگید برو درس بخون!!

۱۳۹۰ شهریور ۲۸, دوشنبه

من ایدز دارم...!


نقاشی بالا توسط پسرکی مکزیکی - آمریکایی کشیده شده که از بدو تولد از مادرش ایدز گرفته است!
این نقاشی برنده 16 جایزه بین المللی شده و از آن به عنوان نماد در NGO های مبارزه با ایدز استفاده می شود.
ترجمه متن تصویر...

I have Aids , please hug me , I can't make you sick

من مبتلا به ایدز هستم ، لطفا مرا در آغوش بگیرید ، من شما را بیمار نمی کنم...

یک شاهکار ترجمه دیگر...!!!

چجوری میشه که اینجوری میشه؟!!

اختلاس واژه ای است که این روزها دهان به دهان زمزمه می شود! اختلاس نجومی که نگارنده تعداد صفرهای آن را نمی تواند بشمارد!!
در این مقال قصد ندارم به قصه تکراری اختلاس که حال به دلیل تسویه حساب های درون گروهی و یا برای منحرف کردن اذهان عمومی از اتفاقات کنونی مانند مسائل و اعتراضات مربوط به خشک شدن دریاچه ارومیه و یا هر دلیل دیگری که این فاجعه را برملا کرد، بپردازم! قصه اختلاس من را یاد شخصی انداخت که چند سالی است با خوش رقصی در ورزش اسمش سر زبانها افتاد!
حسین هدایتی مالک متمول باشگاه ورزشی استیل آذین که طی دو سه سال گذشته میلیارد میلیارد و فقط و فقط برای یک تیم فوتبالش هزینه کرد را تقریبا همه می شناسیم؛ شخصی که تعداد کارخانه ها، موسسه های تجاری، بنگاههای اقتصادی و شرکتهای خصوص اش از تعداد انگشتان دو دوست و دو پا و دو چشم و دو گوش و حلق و بینی متجاوز است!!
خوب به تصویر نگاه کنید... آری؛ این حسین هدایتی است! آن هم حسین هدایتی است!!
تصور نکنید تبلیغ کلینیک جراحی زیبایی است... قبل از عمل، بعد از عمليات!!


اما چجوری میشه که اینجوری میشه، باید گفت راه بهشت از کربلا میگ...ذشت... اما، الان آسفالت شده و از جردن اتوبان زدند...!
اما نه... نه... بعضی آدمها عوض می شوند، اما بعضی ها عوضی آدم می شوند!
بسیجی مخلص دیروز حاج حسین هدایتی، مولتی تیلیاردر بین المللی مخلص امروز، چگونه ره صدساله را یک شبه رفت؟!! شاید بجای شربت شهادت، شربت نفت وست تگزاس خورد... و اکنون در بهشت پرواز می کند!!
به نظر شما چند تا دیگه از این مخلصین در کشور هستند که خالصانه پول پارو می کنند؟!!
نمی دانم... نمی دانم... فقط ای کاش و صد کاش من هم یک پاسدار مخلص بودم...!

۱۳۹۰ شهریور ۲۷, یکشنبه

دستگاه وضوی اتوماتیک به بازار آمد...!!!

بهشت از نظر معتقدين چه شکلی است؟!

81 درصد آمريکايی ها و 51 درصد بريتانيايی ها به وجود بهشت اعتقاد دارند؛ اما سوالی که اينجا مطرح است اين است که بهشت چه شکلی است؟!
در طول تاريخ بيشتر کسانی که به بهشت اعتقاد داشته اند آن را غير قابل توصيف خوانده اند! از نظر نگارنده شکل بهشت در طول تاريخ متغيير بوده است! تو بگو بهشت چه شکلی است تا من بگويم در زندگی چه چيزی کم داری!! چرا که هر قومی بهشت را مطابق ايده ال های خود می بيند!
نويسندگان قرآن و انجيل در مناطق خشک و کم باران زندگی کرده اند، بنابراين بهشت آنان مملو از رودخانه های جاری است و در آنجا هميشه بهار است!
بهشت مردمان آفريقا ( که هميشه در بند و بردگی هستند ) سرزمين آزادی است که در آن همه با هم برابرند!
بهشت اروپائیان سرزمینی گرم به همراه ساحل شنی داغ و گرفتن حمام آفتاب در کنار سواحل گرم است!
بهشت آمریکائی ها... ببخشید مردمان ینگه دنیا از بهشت هیچ تصوری ندارند، چرا که اکنون نقدا در بهشت زندگی می کنند!!
مسلمانانی که دست به عمليات های انتحاری می زنند در جوامعی بزرگ شده اند که از لحاظ جنسی هميشه در مضيقه بوده اند، بنابراين در بهشت 72 حوری انتظار آنان را می کشد!
در کتيبه به جای مانده از بابل آمده است که يکی از اساطير در جستجوی زندگی ابدی بود، ندايی آمد که:
به دنبال چه هستی؟ بهشت همين جاست! از زندگی ات لذت ببر... فرزندانت را دوست بدار... همسرت را در آغوش بگير و از بودن با او لذت ببر...

حال به نظر شما بهشت چگونه و چه شکلی است؟!!

خلیج ع.ر.ب.ی به ثبت جهانی رسید...!


اینم سندش...!!!

۱۳۹۰ شهریور ۲۶, شنبه

قابل توجه دختران " پاکدامن "...!!!

يکی از خواهران بلاد کفر در حال گرفتن وضو...!

افشاگری بی سابقه کوجه لوتکا...!

در پی فرمایشات گهربار رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری در مورد اینکه مارکوپولو جاسوس بوده است، ما را بر آن داشت تا با تحقیقات و بررسی های حرفه ای و پیشرفته و نیز اطلاعات واصله، تعداد قابل ملاحظه ای از خلافکاران، بزه کاران، جاسوسان و سوداگران مرگ را شناسایی و به دست قانون بسپاریم!
این افراد جهت تنویر افکار عمومی به شرح ذیل معرفی می شوند:

1- هاچ زنبور عسل:
نامبرده یکی از زنبورهای بی هنر و بی سواد بوده که فرمول تهیه عسل طبیعی را نیز بلد نبوده است! وی پس از مدتی به دروغ و با استفاده از رسانه های زنجیره ای زرد خبر جعلی گم شدنش را منتشر می کند؛ سپس به بهانه ی واهی پیداکردن مادرش به کندوهای همسایه ها سر زده تا بتواند فضولی کند و راز ساختن عسل را از آنها کش رفته و بدون رعایت حق کپی رایت (!) از این فرمول سوء استفاده کرده و در شهر صنعتی البرز قزوین کارخانه عسل سازی احداث کند!

2- پرین:
وی یک دختر فراری بوده است و بدون آنکه گواهینامه ی الاغ سواری داشته باشد اقدام به سوار شدن بر پشت الاغی به نام « پاریکال » می کرده است!
پرین که به دروغ مدعی شده بود به دنبال پدربزرگش است به شهرهای زیادی سفر کرده و اطلاعاتی را جمع آوری نموده است!
قابل ذکر است که پدربزرگ پرین یکی از کارخانه داران و مفسدان اقتصادی شهرشان محسوب می شود و مادرش عکاس بوده، که دلایل و علل و انگیزه ی گرفتن عکس توسط مادر پرین در دست بررسی است!

3- پدر پسر شجاع:
از ایشان اطلاعات چندانی در دست نیست! وی کلا آدم مشکوکی است؛ نامبرده در هیچ کدام از قسمت های کارتون، نام حقیقی اش را بیان نکرده و همواره این سئوال مهم وجود دارد که نام ایشان قبل از تولد پسرش چه بوده است؟!
در همین رابطه تا به این لحظه شونصد نامه و احضاریه برای ایشان ارسال شده است که متاسفانه ایشان هنوز نام حقیقی شان را بازگو ننموده و افکار عمومی را متنور (!) نکرده اند!

4- میگ میگ:
وی در یک جایی که نمی دانیم کجاست آموزش دو میدانی دیده است تا بتواند در مواقعی که احساس خطر می کند با سرعت زیاد فرار کند!
نامبرده همدستی بنام " گرگ " دارد که به کمک وی دست به اقدامات تروریستی می زنند؛ البته آنها در فیلم هایی که خودشان از این صحنه ها می گیرند این گونه وانمود می کنند که گرگ مزبور قصد گرفتن میگ میگ را دارد که طبق یافته های ما اصلا این گونه نیست و صرفا جهت منحرف کردن مسیر تحقیقات پلیس چنین وانمود می شود!

5 - گوریل انگوری:
همانطور که از ابتدا و از هیکل ناموزون وی مشخص بود، او یکی از اراذل و اوباش بسیار خطرناک نازی آباد و خانی آباد تهران می باشد که همواره مسلح بوده و همیشه دو قبضه تیربار و یوزی به همراه دارد که در صندوق عقب ماشین بیگلی بیگلی جاسازی می کرده است!
وی در جوانی عضو تیم ملی بوکس رژیم اشغالگر قدس بوده و پس از خداحافظی از این رشته به جاسوسی برای موسات و آدمکشی در نازی آباد و خانی آباد تهران مشغول شده است!

6 - نیکو:
وی یک دختر خیابانی بوده که همواره با ظاهری نامناسب و آرایشی غلیظ امنیت اخلاقی جامعه را بر هم می زده و با فریب مردان سست ایمان از آنها اخاذی می کرده است!
او پس از آشنایی با پسری بزه کار بنام " نیک " اقدام به تشکیل باندی مخوف و زیرزمینی دادند و مشترکا اقدام به تاسیس خانه فساد (سهامی خاص) دادند.
او در ادامه با استخدام یک آدمکش حرفه ای بنام " چهاردست " افرادی را که قصد ایجاد مزاحمت داشتند و یا حق الزحمه کارمندان زحمتکش شرکتشان را نمی دادند کشته و جسدشان را به رودخانه می سی سی پی می انداختند!

7 - باربا پاپا:
شخصی مزدور و هزارچهره که با تبحری که در تغییر قیافه داشته دائما تحت چهره های دوست داشتنی و مظلوم نما اقدام به فعالیتهای گسترده تبهکاری می نموده است.
باربا پاپا پس از ازدواج با باربابا ماما به مدت سه سال در یک دکه روزنامه فروشی در ترمینال غرب تهران فعالیتهای جاسوسی می کرده است که با هوشیاری سربازان گمنام کلانتری بغل خونه ما دستگیر شده و روانه زندان گردید.
باربا پاپا در شب دوم بازداشت با تغییر قیافه و در غالب یک کشیش از زندان فرار کزد و با یک دستگاه موتور گازی رکس از طریق مرز خسروی به کشور خارج (!) گریخته و پس از آن دیگر هیچ کس او را ندید!
لازم به ذکر است طبق آخرین اطلاعات واصله هم اینک بعنوان رئیس جمهور ترینیداد و توباگو مشغول استثمار مردم لیبی، مکزیک و استرالیا می باشد!!

8 - گروهبان دودو:
وی پس از پایان تحصیلات سوم راهنمائی با مدرک سیکل از طریق آزمون ورودی وارد نیروی انتظامی فرانسه شد و بلافاصله با درجه گروهبان دومی برای تعلیمات پیشرفته جاسوسی به کشور رژیم اشغالگر قدس اعزام شد!
او پس از 18 سال دوره آموزشی فشرده و طاقت فرسا با درجه گروهبان یکمی به فرانسه بازگشت و با همدستی فردی مجهول الهویه با اسم مستعار " پلنگ صورتی " سعی در گمراه کردن و بر هم زدن تفکرات سرباز گمنام فرانسوی حاج آقا بازرس نمود!
گروهبان دودو تا پایان عمر در همان درجه گروهبان یکمی باقی ماند و هیچگاه به درجه استواری دست پیدا نکرد!
این گروهبان خود فروخته پس از ملحق شدن به گروه شیطان صفت " ریگی " در یک اقدام انتحاری - تروریستی خودش را در بیابان کویر لوت از سقف خونشون به دار آویخت!!

۱۳۹۰ شهریور ۲۴, پنجشنبه

امام جمعه قزوین در حال نظارت بر کار نمازگزاران...!!!

چرا گوش دادن به مکالمه تلفن همراه دیگران آزاردهنده است؟!

دانشمندان با انجام تحقیقاتی، به دلیل آزاردهنده بودن مکالمات تلفن همراه دیگران پی بردند.
محققان متوجه شدند زمانی که شما به مکالمه یک نفر با موبایل گوش می دهید، فقط نیمی از حرفهای آنها را می شنوید و به همین دلیل مغز باید تلاش بیشتری برای فهمیدن صبحتهای آنها کند!
دانشمندان دانشگاه " کرنل " در نیویورک متوجه شدند انسانها با گوش دادن به مکالمه یک نفر با موبایل نمی توانند پیش بینی کنند که فرد چه چیزی خواهد گفت؛ چرا که آنها آخرین صحبتهای طرف مقابل را نشنیده اند!
بنابراین مغز آنها باید دو برابر حد معمول کار کند تا محتوای کامل این مکالمه را متوجه شده و فضاهای خالی در مکالمه را پر کند!
این تحقیقات که در نشریه علوم روانشناسی به چاپ رسیده است نشان می دهد که چرا زمانی که فردی با صدای بلند در محل کار، قطار یا تاکسی با موبایل خود صحبت می کند ما این مکالمه را آزاردهنده می بینیم.
" لارن امبرسون " که در این تحقیقات شرکت داشته است در این باره گفت:
گوش دادن به مکالمات تلفن همراه یک شخص بسیار برای ما ناراحت کننده است؛ جالب اینجاست که شما معمولا نمی توانید توجه خود را از این مکالمات بردارید!
تحقیقات ما نشان می دهد زمانی که ما به مکالمه یک نفر با موبایل گوش می دهیم نسبت به زمانی که دو نفر با یکدیگر در برابرمان صحبت می کنند کنترل کمتری برای توجه نکردن به این صحبتها داریم؛ از آنجایی که این مکالمات بیشتر حواس ما را پرت می کند و ما نمی توانیم توجه خود را از آن ها دور کنیم به شدت دچار عصبانیت می شویم!
زمانی که ما به نیمی از مکالمه دو نفره گوش می دهیم، اطلاعات کمتری دریافت می کنیم و نمی توانیم صحبتهای آینده را پیش بینی کنیم و به همین دلیل باید توجه بیشتری به مکالمه یک شخص داشته باشیم.
معمولا زمانی که ما سعی می کنیم به طور مخفیانه به صحبتهای شخصی گوش دهیم سعی می کنیم صحبتهای آینده آنها را نیز پیش بینی کنیم، اما انجام این کار در مکالمات موبایل ها بسیار سخت تر است.
این مطالعات نشان می دهد شنیدن مکالمات یک نفر با تلفن همراه می تواند تاثیر بدی روی فعالیتهای روزانه ما داشته باشد و در فعالیتهایی مانند رانندگی اخلال ایجاد کند.
بر اساس گزارش آژانس ارتباطات بین‌المللی، در حال حاضر نزدیک به 4.6 میلیارد نفر در جهان از تلفن همراه استفاده می کنند که تقریبا دو سوم جمعیت جهان را شامل می شود!

این هم نوعی حجاب در آلمان!!

۱۳۹۰ شهریور ۲۳, چهارشنبه

حکم تراشیدن موی سر در گرمای سوزان...!!!

تجلی رویای زنان افغان در صنایع دستی شان...

تصویر زیر را به دقت مشاهده کرده و بگویید كدام مورد صحيح است؟!

 
1)    رژه از سمت راست جايگاه انجام می شود!
2)    رژه از سمت چپ  جايگاه انجام می شود!
3)    رژه از مستقيم و در دوردست انجام می شود!
4)    عينك نفر وسط يک شيشه دارد!
5)    نفر سمت چپ در حال خواندن اذان و اقامه است!
6)    سه نفر در حال بازی سنگ، کاغذ، قيچی هستند!
7)    سه نفر در حال " هر كی تک بياره... " هستند!
8)    سه نفر در حال " پالام، پولوم، پیلیش " هستند!
9)    سن افراد از چپ به راست صعودی است!
10)  نفر وسط به کلاه سفید نفر کناری خیره شده است!
11)  نفر سمت راستی چون عینک ندارد با دو نفر دیگر قهر کرده است!
12)  سه نفر در حال یارگیری برای تیم فوتبال کهریزک یونایتد هستند!
13)  سه نفر دنبال من می گردند!
14)  اصلا به من چه...

تصاویر لو رفته از مراحل تست ماشین در ایران خودرو...!

تصویر دیدنی ناسا از ثبت لبخند «خورشید»!


طبق آخرین تصاویر ثبت شده رصدخانه ناسا از خورشید، باید آن را یک ستاره شاد خواند؛ چرا که در این تصاویر می توان لبخندی را در چهره خورشید مشاهده کرد!
در فیلمی که توسط رصدخانه دینامیک خورشیدی به ثبت رسیده، می توان الگوهایی از لکه های خورشیدی را مشاهده کرد که به خورشید چهره ای خندان بخشیده است!
لکه های خورشیدی بخش های تاریکتر و سردتر روی خورشید هستند که در اثر توقف انتقال گرما در اثر فعالیت شدید مغناطیسی به وجود می آیند.
این لکه ها یک مساله عادی در این ستاره بوده اما معمولا باعث ایجاد چنین صحنه های جالبی در سطح آن نمی شوند.
چهره خندان خورشید در میان 11 تصویر رصدخانه دینامیک خورشیدی ناسا مشخص بوده که از مدار زمین به ثبت رسیده است. این تصاویر در یک زمان اما با فیلترها و در دماهای مختلف به ثبت رسیده اند.
این دماهای مختلف با لایه های مختلف جو خورشید مرتبط بوده که از سطح خورشید شروع شده و به تدریج تا تاج خورشید پیش می رود.
فعالیت مغناطیسی بر روی خورشید یک دوره 11 ساله را می گذراند که در حال حاضر به تازگی از خواب بیدار شده و در سال 2013 به اوج خود خواهد رسید...

۱۳۹۰ شهریور ۲۲, سه‌شنبه

عکسی تاریخی از سید مجتبی نواب صفوی، لحظاتی پیش از تیرباران...

آرامش...


یه پسر و دختر کوچولو داشتند با هم بازی می کردند... پسر کوچولو یه سری تیله داشت و دختر کوچولو چند تایی شیرینی با خودش داشت!
پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت:
من همه تیله هامو بهت میدم؛ تو همه شیرینی هاتو به من بده...

دختر کوچولو قبول کرد!
پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش کنار گذاشت و بقیه رو به دختر کوچولو داد! اما دختر کوچولو همونجوری که قول داده بود تمام شیرینی هاشو به پسرک داد...
همون شب دختر کوچولو با آرامش تمام خوابید و خوابش برد، ولی پسر کوچولو نمی تونست بخوابه! چون به این فکر می کرد که همونطوری خودش بهترین تیله شو یواشکی پنهان کرده، شاید دختر کوچولو هم مثل اون یه خورده از شیرینی هاشو قایم کرده و همه شیرینی ها رو بهش نداده...!

نتیجه اخلاقی:

عذاب وجدان هميشه مال كسی است كه صداقت ندارد!
آرامش مال كسی است كه صداقت دارد...
لذت دنيا مال كسی نيست كه با آدم صادق زندگی می كند!
آرامش دنيا مال اون كسی است كه با وجدان صادق زندگی می كند...

همه جا امن و امانه...!!!

علاقه خودجوش آحاد ملت به صدا و سیمای ایران...!!!

تحليلی جديد از حمله آمريكا به ايران!

تاکنون به این فکر کرده اید که چرا حمله آمریکا به ایران که روزی سه بار هم تهدید می کند، بی فایده است؟! نمی دانید؟! ایرادی ندارد، من هم نمی دانستم ولی با کمی فکرکردن اکنون می دانم چرا...!
چون...
آمریکایی ها هیچ وقت موفق به شناسایی نقاط استراتژیک ما نمی شوند! چرا که نقاط استراتژیک ما معمولا یک جای دیگر است!!
مثلا نیروهای نظامی ما مشغول کارهای فرهنگی هستند!
نیروهای فرهنگی ما مشغول عملیات سیاسی هستند!
نیروهای اطلاعاتی، کار خبری می کنند!
دیپلماتهای ما کار هنری می کنند!
هنرمندان ما مبارزه سیاسی می کنند!
دانشگاهیان ما خبرنگاری می کنند!
ناشرین ما خرید و فروش کشتی می کنند!
نیروهای مطبوعاتی ما کارهای اطلاعاتی می کنند!
تاجرها مشغول امور خیریه هستند!
و...
و همین طور بگیر برو تا پایین... شاید هم بالا...!
حال در نظر بگیرید آمریکا به این امید به ایران حمله می کند که در صورت حمله به ایران کارها متوقف شود و مردم در فشار قرار گیرند، در حالیکه در ایران سالهاست کارها متوقف است و هیچ کس احساس ناراحتی نمی کند!!
البته يک نكته ديگر هم متصور است؛ در نظر داشته باشید که در ایران برای اداره حکومت چهار گروه مطرح هستند...
یک گروه محافظه کاران هستند که با آمریکا دشمن هستند!
یک گروه اصلاح طلبان هستند که با آمریکا مخالفند!
یک گروه نیروهای برانداز هستند که به این دلیل با حکومت دشمن هستند که فکر می کنند حکومت ایران، آمریکایی است!
و یک گروه ایرانیان طرفدار آمریکا هستند که اکثرا در آمریکا زندگی می کنند و حتی برای حکومت کردن نیز حاضر نیستند به ایران بیایند!
بنابراین حکومت ما جایگزین ندارد!!
از طرف دیگر حمله آمریکا به سازمانهای اداری و وزارتخانه های ایران به ما زیان چندانی نمی زند، چون در این سازمانهای اداری اتفاق خاصی نمی افتد!
و در آخر، حمله آمریکا به تاسیسات صنعتی ایران در بسیاری از موارد به نفع ماست، چون دولت مانده است چطور آنها را تعطیل کند!!

حال دانستید چرا؟!!

۱۳۹۰ شهریور ۲۱, دوشنبه

مردها همیشه و همه جا نجیبند...!!!


البته اگه مردی پیدا بشه...!

گفت و گو با يک دوجنسه...

فقط می دانم كه بین دوستان نزدیکش به دوجنسه معروف است! با او در يک كافی شاپ در یکی از خيابان های شهر قرار مي‌گذارم؛ چون مطالبم را در وبلاگم می خواند، اعتماد می كند و می گويد كه حتما می آيد. من هم به او قول می دهم از او عكس نگيرم...

چند سال داری؟
متولد 58 هستم.
تحصيلاتت چقدر است؟
فوق ديپلم كامپيوتر دارم.
در دوران تحصيل مشكلی نداشتی؟
نه!
كسی اذيتت نمی كرد؟
آن موقع كسی نمی دانست وضعيتم چطور است.
يعنی از همه پنهان كرده بودی؟
بله!
خانواده ات هم نمی دانستند؟
نه! هنوز هم نمی دانند!!
چرا؟!
فكر نمی كنم واكنش جالبی نشان بدهند!
الان به چه شغلی مشغول هستی؟
در يک بوتيک كار می كنم.
در آنجا مشكلی نداری؟
نه! تا به كسی نگويی، برايت مشكلی پيش نمی آيد. عده كمی از اطرافيان از اين ماجرا اطلاع دارند!
درآمدت از آن راه خوب است؟
بد نيست؛ تقريبا هر سال می توانم ماشينم راعوض كنم و يكي بهترش را بخرم!
تا به حال دستگير نشدی؟
نه!
مشتری های خاص داری يا هر كسی را می پذيری؟!
نمی توانم خودم را تابلو كنم؛ فقط با چند نفر هستم! اينجوری با امنيت خاطر بيشتری زندگی می كنم...
گروهی كار می كني يا انفرادی؟
خودم هستم و خودم... گفتم كه، هر چه بي سر و صدا كار كنی، برای خودت بهتر است!
از كی به اين كار مشغول هستی؟
حدود 6 سال پيش...
چرا زودتر وارد اين راه نشدی؟!
خوب آن زمان به پول نيازی نداشتم؛ اما بعد از مدتی احساس كردم بايد زندگی ام را تكان بدهم!
از نظر روحی مشكلی پيدا نكردی؟! يعنی عذاب وجدان نداشتی؟!
به آن فكر نمی كنم! گاهی چيزهايی در ذهنم می آيد، اما سعی می كنم خودم را مشغول كاری كنم تا سرم گرم شود! ترجيح می دهم فكر نكنم!
مشتری هايت بيشتر چه كسانی هستند؟
مختلف هستند؛ بيشتر سنشان بالاست! پيرزن هم بينشان هست!
عجيب ترين شان كدام است؟!
چند نفر از آنها هنرپيشه هستند!
واقعا؟!
يكی از آنها حتی الان در يک سريال هم بازی می كند!!
عجيب است! نگران نيستند كه تو زمانی آنها را لو بدهی؟!
ما با هم دوست هستيم؛ به اين چيزها فكر نمی كنيم!
همه پولهايی كه در می آوری را خرج می كنی يا حساب پس انداز هم داری؟!
در هيچ بانكی حساب ندارم!!
چرا؟!
برای امنيت خودم؛ نمی خواهم اگر فردا اتفاقی افتاد، بپرسند اين همه پول را از كجا آورده ای!
فكر اين نيستی كه شغلت را عوض كنی؟
نه! درآمدم خوب است؛ به زودی پرادو می خرم! می توانم برای خودم زندگی كنم، بدون اين كه منت كسی را بكشم!
الان چه ماشينی داری؟!
يک 206 قرمز ماتيكی دارم...
ازدواج نمی كنی؟!
كی به من شوهر ميده؟!
يعنی زن می خواهی؟!
نه! اما ازدواج توی اين شرايط اجتماعی، زياد عاقلانه نيست!
يعنی چی؟!
يعنی الان خانواده ها با هم وصلت می كنند تا آدمها...! خانواده ها بايد همديگر را بپسندند، نه دختر و پسر!! البته خانواده ها مهم هستند، اما نه تا اين حد...!
تا به حال كسی درباره ازدواج با تو صحبت كرده؟
بله؛ ولی بهش فكر نكردم! چون نمی خواهم ازدواج كنم! به كارم لطمه می زند!!
تا كی می خواهی ادامه بدهی؟!
تا هر وقت كه دستگير شوم!
چرا دستگير شوی؟!
خوب، كار من جرم است! زندان و اعدام دارد!!
چه كسی اين را به تو گفته؟!
همه می دانند... يكی از دوستانم را به همين جرم گرفتند و اعدام شد!!
چه زمانی اين اتفاق رخ داد؟!
3 سال قبل...
اقدامی نكرديد؟!
چه اقدامی بايد می كرديم؟! قانون می گفت كه بايد اعدام شود!!
كجای قانون چنين چيزی را نوشته؟!
يا از مرحله پرت هستی، يا داری من را دست می اندازی...!
چرا يک دوجنسه را بايد اعدام كنند؟!
او دوجنسه نبود!!
پس چرا اعدام شد؟!
چون حمل 12 كيلوگرم شيشه، جرم سبكی نيست!!
به خاطر حمل موادمخدر اعدام شد؟!
آره! چيزی كه دير يا زود سر من هم میاد...
مواد مصرف می كنی؟!
خودم نه! اما خوب وقتی برای مشتری ها می برم، گاهی مقدار زيادی همراهم است...
يعنی مواد هم به مشتری ها می رسانی؟!
خوب، كارم همين است!
ولی به من گفتند دوجنسه هستی...! پس توی كار مواد هم هستی؟!
كار اصلی من مواد است...
يعنی دوجنسه نيستی؟!
چرا، هستم...
پس با مواد چكار داری؟!
خوب، من فقط دو جور جنس می فروشم... ترياک و شيشه! برای همين به من می گويند « دوجنسه »!! برای اينكه تخصصی فقط روی همين دو قلم جنس كار می كنم؛ مثل بقيه نيستم كه هر كوفت و زهرماری را بفروشم! مثلا ماده مخدری که در سالهای اخیر به بازار مصرف ایران راه پیدا کرده، بر خلاف کراک خارجی از مشتقات هروئین است و قاچاقچیان این اسم را برايش گذاشته اند! چيز مزخرفي است و من نمی فروشم... چرا رفتی؟! اوهوی...! حداقل بگو مصاحبه ام رو کی تو وبلاگت میذاری... آهای يارو... عوضی نفهم! وقتم را الكی گرفت!!!

جاوا اسكریپت

كد موزیك بی کلام

كد موزیك بی کلام