۱۳۹۰ اسفند ۱۰, چهارشنبه

کو گوش شنوا...

جدیدترین روش حمل غذا توسط موتوری ها در ایران!!


توضیح: به نقاطی که با شماره های 1 ، 2 و 3 نشانه گذاری شده است، توجه کنید! لوله ای از اگزوز موتور به داخل جعبه نگهداری غذا (نقاط 1 و 2) نصب شده تا دود گرم اگزوز را به درون جعبه منتقل کند و در قسمت بالایی جعبه (نقطه 3)، لوله ای جهت خارج شدن دود از محفظه بکار رفته است!!

وب سکسی شرعی!!

۱۳۹۰ اسفند ۹, سه‌شنبه

چه می کنه این دولت...!

چالش زناشویی...!

مرد:
بخور! يه ذره بخور ديگه...
زن:
نه؛ دوست ندارم! حالم بد ميشه...
مرد:
بخور! به خدا تميزه... تازه شستمش!
زن:
ميگم دوست ندارم! اصرار نکن...
مرد:
حالا تو بخور؛ اگه بخوری من حال می کنم...!
زن:
اگه نخورم چی؟!
مرد:
د بخور ديگه... اين همه واسش توی حموم زحمت كشيدم كه تميز شه تا تو بخوريش!! تو بخور جای دوری نميره... بخور عزيزم!
زن:
خوب آخه بدم مياد... چندشم ميشه! اصلا از تصور اينكه بزارمش توی دهنم حالم بد ميشه!! می ترسم دلم درد بگيره آخه...!
مرد:
نترس؛ اولش اينطوریه... يه خورده كه بخوری عادت می كنی! بيشتر زنها می خورن، چرا چيزيشون نميشه پس؟!
زن:
غلط کردن بقيه زنها...! من با بقيه فرق دارم!
مرد:
حالا تو هم بخور که مثل بقيه بشی! آفرين خوشگلکم بخور عزيزم...
زن:
اگه يک کمی نمک بهش بزنی شايد بخورم!!
مرد:
چشم عزيزم، نمک هم می زنم! بيا اينم نمک...
زن:
ببين؛ می دونی چيه! من اصلا دلم بر نمی داره بخورم! بيا و از خيرش بگذر... من بخورش نيستم؛ بابا صد دفعه گفتم به جای كله پاچه، حليم درست كن صبحانه بخوريم! خوب خوشم نمياد... ميگی چيكار كنم؟!
مرد:
اصلا نمی خوری نخور! همش رو خودم می خورم...! گشنه كه بمونی حاليت ميشه يه من دوغ چقدر پنير ميده...!!!

التزام عملی به اسلام...!

۱۳۹۰ اسفند ۸, دوشنبه

سپاس داش اصغر...

جدایی نادر از سیمین برای من فیلم نبود...
مادرهای نگران را در لیلا حاتمی می دیدم؛ که می فهمیدند کوپن ها برای فرزندش آینده نمی آورند...
پدرهای تک بعدی را در پیمان معادی؛ که بر سر هر دوراهی از قدرتش استفاده می کرد...
کودکی هایم را در ترمه؛ که باهوش بود و ساکت... درد را می فهمید، اما آنقدر صلح طلب بود که چیزی به رویش نمی آورد! به مادرش احتیاج داشت، اما عاشق پدرش بود... و تازه، چپ های زندگی را از راست تشخیص می داد! و از پدر نیاموخته بود، سر دوراهی که رسیدی، راه راست، همیشه راست نیست! گاهی باید به چپ زد...
در چشم های ساره بیات، شوش و راه آهن را واضح می دیدم...
در شهاب حسینی، یک سنتی ی سرخورده می شدم... یک مرد که هنوز پیاز آبگوشتش را با مشت له می کند! یک نفر که تمام دنیا حقش را خورده اند اما دستش به حق کسی نمی رسید، تا ببیند از پس خوردنش بر می آید یا نه...
جدایی نادر از سیمین، تقابل سنت و مدرنیته خواهی در نقطه ای به اسم تقدیر بود؛ وقتی که یک چالش، سیاه را به روی سفید می آورد...
زنی در اعتقاداتش آنقدر گم بود که عقلش برای شستن یک پیرمرد بهانه ی شرعی می خواست!
پدری آنقدر در پدرش گم بود که از زنش تنها کاست های شجریان به جا مانده بود!
دختری آنقدر در فاصله ی پدر و مادر گم شده بود که نمی دانست برای پیداشدن باید دست کدام را بگیرد!
و کارگری، آنقدر سرخورده بود که کسی باور نمی کرد او هم به قرآن اعتقاد دارد!
جدایی نادر از سیمین، تصویری حقیقی از اجتماعی بود که در سنت دست و پا می زند مبادا مدرنیته تمام دلبستگی هایش را انکار کند...

برای این فیلم، کلاه از سر بر می دارم و ایستاده احترام می گذارم...
بابت ظرافتی که در بیان حقیقت های ظریف اجتماع من داشت و دردم آمد... دردم آمد وقتی فهمیدم دیدن این فیلم در آمریکا برای بچه های زیر 13 سال ممنوع شده است!
حق دارند... حق دارند نخواهند کودکی های آزادی خواهشان مفهوم دوراهی را بفهمند!
حق دارند نگذارند فرزندانشان در تختخواب بترسد از آن روی پدر!
می خواهند کودکانشان کودکی کنند، نه اینکه شبیه نسل ما، در تنهایی شان به دردهای پدر و مادر فکر کنند!
حق دارند برای اجتماع شان آزاده تربیت کنند... حق دارند...
هر جای این قصه را نگاه می کنم، می بینم کودکی هایمان نسبت به آنچه حقمان بود ادا نشد!

آقای فرهادی!
این فیلم، اسکار نمایش فرهنگ ایرانی در عصر آدم کوکی ها را گرفته است! آن اسکار را هم اگر نمی گرفت، اتفاقی نمی افتاد!
بگذار به پای دردهای خودمان بسوزیم...
آنها تا بخواهند نسل ما را درک کنند باید هزار ترس نابالغ را بگذرانند!
سیمین را بیاور همین حوالی...
ما خوب فهمیده ایم دوراهی ها هیچوقت از عدالت بویی نمی برند!
ما خوب فهمیده ایم جهان سومی بودن یعنی شب و روزت پر از اتفاق باشد! اتفاقی که محکوم است از یکی ظالم بسازد، حتی اگر آزارش به مورچه هم نرسیده باشد و از یکی مظلوم!
سیمین را بیاور...
ایران پر از " ترمه " هایی است که ترجیح می دهند مادرشان آزاد باشد، حتی اگر شب کسی برایشان لالایی محبوبشان را نخواند!
ایران پر از بچه هایی است که پا در کفش بزرگان کردن، لذت بچگی شان بود...

سپاس اصغر فرهادی عزیز...

جایی برای نشستن...!!!

جواب کوتاه گلشیفته به سلحشور...

همانطور که می دانید و پیشتر هم در رسانه های مختلف و نیز در همین وبلاگ بیان شد، فرج الله سلحشور سخنان سخیفی در مورد آنجلینا جولی و نیز تعدادی از هنرپیشه های زن ایران بیان کرد که با عکس العمل هایی نیز روبرو شد!
این بار این استاد جهانی سینما (!) و از نزدیکان بیت پاک و معزز، دهان گشاد خود را به زحمت انداخته و در مورد گلشیفته فراهانی اظهار فضل کرده است!
اظهار فضلی که با پاسخ کوتاه و دندان شکن گلشیفته همراه بود!
ابتدا سخنان سخیف آق فرج را بخوانیم و سپس پاسخ کوتاه و بسیار نغز گلشیفته را از نظر بگذرانیم...

فرج الله سلحشور در مصاحبه با رجانیوز درباره رفتار گلشیفته فراهانی گفته است:
من از این اتفاق اصلا تعجب نمی کنم! من از اینکه یک زن بازیگر ایران در خارج از کشور ناهنجار و عریان، بازی کند خیلی تعجب نمی کنم؛ چون که سینما تعریفش همين است! سینما برای عیاشی ساخته شده است؛ برای اینکه ابزاری برای مبارزه با فرهنگ ها و اعتقاد ملتها و حیا و حجاب و ایمان و پوشش شود! حالا هر ملتی كه می خواهد باشد! نقش سینما این است و در حقیقت، این خانم یکی از آن کسانی است كه این تئوری برخاسته از صهیونیسم را عملی کرده است!
من از این خیلی تعجب نمی کنم، ولی یک چیز برای من تعجب آور است که یک انسان مومن این مسائل را ببیند و سکوت کند! این سکوت یک انسان مومن در برابر فحشا و منکر خیلی عجیب تر از آن عمل است! آن فرد خودش را نشان داده است، اما آیا مومنین ما - زبانم لال - با سکوت خود دارند خودشان را نشان می‌دهند؟!
آیا مومنین ما دروغ می گویند؟!
آیا مسئولین جمهوری اسلامی و نمایندگان مجلس ما طرفدار و پایبند به حیا، ایمان و حجاب نیستند که سکوت می کنند و چیزی نمی گویند؟!
من از گلشیفته فراهانی و پدرش که یک زمانی از توده های معروف بوده است تعجبی ندارم! حتی از بسیاری از بازیگران سینماهم که پاک بودند و به عنوان زنهای خوبی در سینما مشهور بودند اما الان آلوده و بدنام شده اند تعجب نمی کنم، چون سینما ماهیتش این است؛ اما ماهیت مومن چیست؟ ماهیت علما و بزرگان دین چیست؟ آنها هم ماهیتشان این است که در برابر فحشا و منکرات و کثافت کاری‌های سینما در جامعه امروز ما سکوت کنند؟! این برای من عجیب تر است!
من اصلا انتظار ندارم که سینماگران بيايند اعتراض كنند كه چرا خانم گلشیفته فراهانی اینطور رفتار کرده است؛ چون سینماگرها دو گروه هستند... یا خودشان مثل خانم گلشیفته فراهانی هستند و تصاویرشان را در این سایتها می بینیم، یا مخالف هستند اما آن ایمان یا آن شهامتی را ندارند که از حیثیت و غیرت و ناموس خودشان دفاع کنند و با جریان موجود همسو شده اند! باید از آنها سوال کرد که چطور وقتی سلحشور گفت سینمای ما به سمت فحشا و آلودگی گرایش دارد، همه صدایشان در آمد و باغیرت شدند، ولی الان که یک زن ناجور آبروی ما را در  دنیا می برد هیچ صدایتان در نمی آید و همه سکوت می کنید؟!
اگر ما خدای ناکرده با این حرکات و فحشا همراه نیستیم، چرا سکوت می كنيم؟!
و اما پاسخ کوتاه گلشیفته به سلحشور!

سلام آقای فرج الله سلحشور

من گناه کردم؛ مردم بدن برهنه من را دیدند، ولی هنوز دوستم دارند! تو که حضرت ایوب هم شدی ولی همه ازت متنفرند!می دانی چرا؟!
چون من چیزی برای پنهان کردن ندارم، اما تو زیر پوستت یک شهر ریا پنهان کرده ای...!

" گلشیفته فراهانی "

۱۳۹۰ اسفند ۶, شنبه

مکالمه اى زیبا بين " لئوناردو باف " و " دالايى لاما "


" لئوناردو باف " يک پژوهشگر دينى معروف در برزيل است. متن زير، نوشته اوست...

در ميزگردى که درباره " دين و آزادى " برپا شده بود و " دالايى لاما " هم در آن حضور داشت، من با کنجکاوى و البته کمى بدجنسى، از او پرسيدم:
عالیجناب! بهترين دين کدام است؟!
خودم فکر کردم که او لابد خواهد گفت " بودايى " يا اديان شرقى که خيلى قديمى تر از مسيحيت هستند! اما دالايى لاما کمى درنگ کرد، لبخندى زد و به چشمان من خيره شد و آنگاه گفت:
بهترين دين، آن است  که از شما آدم بهترى بسازد!
من که از چنين پاسخ خردمندانه اى شرمنده شده بودم، پرسيدم:
آنچه مرا انسان بهترى مى سازد، چيست؟!
او پاسخ داد:
هر چيز که شما را دل رحم تر، فهميده تر، مستقل تر، بى طرف تر، با محبت تر، انسان دوست تر، با مسئوليت تر و اخلاقى تر سازد! دينى که اين کار را براى شما بکند، بهترين دين است...!
من لحظه اى ساکت ماندم و به حرفهاى خردمندانه او انديشيدم! به نظر من پيامى که در پشت حرفهاى او قرار دارد چنين است:
دوست من! اين که تو به چه دينى اعتقاد دارى و يا اين که اصلا به هيچ دينى اعتقاد ندارى، براى من اهميت ندارد! آنچه براى من اهميت دارد، رفتار تو در خانه، در خانواده، در محل کار، در جامعه و در کل جهان است!
به ياد داشته باش، عالم هستى بازتاب اعمال و افکار ماست...
قانون عمل و عکس العمل فقط منحصر به فيزيک نيست؛ در روابط انسانى هم صادق است! اگر خوبى کنى، خوبى مى بينى و اگر بدى کنى، بدى!
هميشه چيزهايى را به دست خواهى آورد که براى ديگران نيز همان ها را آرزو کنى!
شاد بودن، هدف نيست! يک انتخاب است...
هيچ دينى بالاتر از حقيقت وجود ندارد...!

قوانین سوار شدن تاکسی در تایلند!!

این عکس عجیب را حتما ببینید!


همانطور که در تصویر بالا دیده می شود چهار دیکتاتور سقوط کرده عرب در یک عکس یادگاری به گونه ای ایستانده اند که ترتیب سقوطشان از قدرت نیز تاریخ 1432 را تشکیل می دهد و این همان سال فعلی هجری است که در آن به سر می بریم...!

کاش درس عبرتی برای همه دیکتاتورها باشد...!!!

۱۳۹۰ اسفند ۵, جمعه

عکسی قدیمی از سردار عزیز محمدی، رئیس کنونی سازمان لیگ!!

یا حق...!

سلام هموطنان عزیزم!
خوبید؟ اوضاع خوب است؟
شنیدم یارانه می گیرید!
آب و برق هم كه مجانی شد!
راستی، گوشت الان كیلویی چند است؟
شنیدم بعد از رفتن من دیگر در ایران كسی دزدی نكرده است!!
شنیدم ایران زده تو دهن روسها و ۱۰ درصد بیشتر از قبل سهم دریای خزر را گرفته است! واقعا دمشان گرم؛ چه قدرتی...!
به مقام آدمیت هم كه رسیدید!!
رئیس جمهور را هم هر ۴ سال خودتان انتخاب می كنید؟!
دلار از ۷ تومن كمتر شده است، مگه نه؟!
آزادی هایتان هم که تکمیل شده است!
شنیدم هیچ گرسنه ای ندارید!
تابستانها و عیدها هم که می روید مسافرت خارج از کشور (ترجیحا هاوایی و هوکایدو)!
خدا را شکر حقوق زنها هم با مردان برابر شده است!
رباخواری و نزول خواری هم جایش را به بانکداری بدون ربای اسلامی داده است!
ساواک و اطلاعات هم که دیگر تعطیل تعطیل شده و بند 209 اوین منحل کلا شده است!
شنیدم در اوین هیچکس را شکنجه نمی کنند و به زندانی ها پیتزا می دهند با ماست موسیر!!
بجای پیکان جوانان زپرتی هم که پیکان دولوکس مدل 2012 تولید می کنید!
اتوبوس هم که مجانی سوار می شو.ید!
می گویند با پاسپورت ایرانی می توانید به کره مریخ هم بدون ویزا سفر کنید؛ حقیقت دارد؟!
راستی، شنیدم بعد از رفتن من ایران تنها کشوری است که اصلا کسی را اعدام نمی کند!
مدرسه و دانشگاه هم که کلا رایگان شده و مهمتر از همه فرار مغز‌ها هم ندارید!
دیگر هزار فامیل با شما کاری ندارد و همه تان حقوق مساوی دارید!
دیگر آنقدر قوی شده اید که اجازه نمی دهید کسی بنزین را دهشاهی گران کند!
راستی، ارزش پول ملی تان چقدر زیاد شده است؟
می خواهید سه صفر از آن کم کنید؟!
شنیدم الان دیگر کسی مشروب نمی خورد!
مواد هم مصرف نمی کند!
ارتش هم که آنقدر قوی شده است که نگو! پر از تیمسارهای دوره دیده و افراد وطن پرست شده است!!
دانشگاه پشت دانشگاه افتتاح می کنید!
اورانیوم هم که غنی می کنید!
تجاوز هم که دیگر بی معنی شده است؛ به خصوص از نوع گروهی آن!
هواپیمایی هما هم که روز به روز بهتر شده است!
دو سه امام هم به ۱۲ امام اضافه کردید!
خلاصه ببخشید دیگر؛ من مملكت داری بلد نبودم!!

یا حق
محمدرضا پهلوی

۱۳۹۰ اسفند ۴, پنجشنبه

آخرین تصویر از دنیا...!

احترام متقابل!

زن با عصبانیت پای تلفن:
این موقع شب کدوم گوری هستی تو؟!
مرد:
عزیزم؛ اون فروشگاه طلافروشی رو یادته که از یه انگشتر الماس نشانش خوشت اومده بود و گفتی برات بخرم، اما من اون روز پول نداشتم ولی بهت گفتم که روزی حتما این انگشتر مال تو میشه عزیزم...؟!
زن با صدای ملایم و خوشحالی بسیار:
بله عشقم...
مرد:
من الان تو رستوران بغل دستیش دارم شام می خورم...!!!

سمند حمل جنازه هم ساخته شد!!

آمبولانس نعش کش جدید بهشت زهرا، سمند سریر با موتور ۱۶ سوپاپ می باشد!
گویا دیگر فکر اینکه لااقل بعد از مرگ سوار بنز می شویم را نیز باید از سر در آورد...!


سفر آخرت با سمند ایران خودرو بخیر...!

۱۳۹۰ اسفند ۳, چهارشنبه

آموختن...

همه در صف ایستاده بودند و به نوبت آرزوهایشان را می گفتند...! بعضی ها آرزوهای خیلی بزرگی داشتند و بعضی ها هم آرزوهای بسیار کوچک و پست!!
نوبت به او رسید؛ از او پرسیدند:
چه آرزویی داری؟!
گفت:
می خواهم همیشه به دیگران یاد بدهم، بی آنکه مدعی دانستن و دانایی باشم!
پذیرفته شد! گفتند:
چشمانت را ببند و چشمانش را بست...
وقتی چشمانش را باز کرد، دید به شکل درختی در یک جنگل بزرگ در آمده است! با خود اندیشید:
حتما اشتباهی رخ داده؛ من که این را نخواسته بودم....!
سالها گذشت... روزی داغی اره را بر روی کمر خود حس کرد! بازاندیشید:
عمر به پایان رسید و من بهره خویش را از زندگی نگرفتم....!
با فریادی غمبار سقوط کرد... نفهمید چه مدت خواب بود یا بیهوش؛ با صدایی غریب، که از روی تنش بلند می شد به هوش آمد...
تخته سیاهی بر دیوار کلاسی شده بود...!

۱۳۹۰ اسفند ۲, سه‌شنبه

ارادت ایرانی به اهل بیت...!!!

چرا سقف نیروگاه های اتمی گنبدی شکل است؟!

یقینا همه ایرانی ها تصاویر تلویزیونی مربوط به نیروگاه اتمی بوشهر را بارها و بارها دیده اند و شاید این سوال در ذهنشان نقش بسته باشد که چرا سقف نیروگاههای اتمی گنبدی شکل است!
چندی پیش که برای گذراندن زمان مرخصی و استراحت عازم دیار خود بودم، در سالن ترانزیت فرودگاه مهرآباد تهران در حال انتظار برای پرواز تهران-رشت به ماکت شبیه سازی شده ای از نیروگاه اتمی بوشهر برخوردم که همراه با توضیحات مختصر جهت رویت عموم قرار داده شده بود؛ اما این ماکت زیبا و خوش ساخت با چند واژه دست و پاشکسته انگلیسی نوشته شده در کنار آن یقینا نمی توانست انبوه سوالهای ذهن بینندگان را پاسخ دهد و جالب اینکه هنوز دقیقه ای نگذشته بود که مشغول تماشای آن ماکت بودم که مرد میانسالی نزدیک شد و او هم مشغول دیدن ماکت نیروگاه شد... پس از چند لحظه رو به من کرد و پرسید:
من هم کم و زیاد تا انجا که می دانستم و به قول معروف، سوادم می کشید برایش توضیح دادم؛ اما شاید شما هم برایتان این سوال پیش آمده باشد و تاکنون دنبال جوابش نبوده اید! لذا بد ندیدم که توضیحاتی هر چند ناقص در این مورد بنویسم و تا حدودی قضیه را روشن کنم.
آقا؛ چرا سقف نیروگاه اتمی گنبدی شکل است؟!
ابتدا لازم است واژه " گنبد " را تعریف کرده و مفهوم آن را بدانیم!
شبکه ای که در دو جهت دارای انحنا باشد آن را گنبد می نامند! شاید رویه ی یک گنبد، بخشی از یک کره یا یک مخروط یا اتصال چندین لایه باشد. گنبد‌ها سازه هایی با صلبیت بالا می باشند و برای دهانه های بسیار بزرگ تا حدود 250 متر مورد استفاده قرار می گیرند.
گنبدها دارای مرکز هستند و ارتفاع گنبد باید بزرگتر از 15% قطر پایه گنبد باشد.
سوخت یک نیروگاه هسته ای، اورانیوم می باشد. اورانیوم عنصری است که در اکثر مناطق جهان از زیر زمین استخراج می شود.
اورانیوم بعد از مرحله " کانه آرایی " بصورت قرص های بسیار کوچکی در داخل میله های بلند قرار گرفته و داخل راکتور نیروگاه نصب می شوند. در داخل راکتور یک نیروگاه اتمی، اتمهای اورانیوم تحت یک واکنش زنجیره ای کنترل شده، شکافته می شوند.


در نیروگاه های هسته ای، معمولا از یک سری میله های کنترل جهت تنظیم سرعت واکنش زنجیره ای استفاده می گردد. عدم کنترل این واکنشها می تواند منجر به تولید بمب اتم شود! اما در بمب اتم، تقریبا ذرات خالص اورانیوم 235 یا پلوتونیوم (با شکل و جرم معینی) باید با نیروی زیادی در کنار هم قرار گیرند.
واکنشهای زنجیره ای همچنین باعث تولید یک سری مواد رادیواکتیو می شوند؛ این مواد در صورت رهایی می توانند به مردم آسیب برسانند! بنابراین آنها را به شکل جامد نگهداری می کنند.
این مواد در گنبدهای بتنی بسیار قوی نگهداری می شوند تا در صورت بروز حوادث مختلف، خطری بوجود نیاید.
گنبد شکل a  یک نوع گنبد از نوع دنده ای است! در صورتیکه تعداد دنده ها زیاد باشد باید به مساله شلوغی اعضاء در راس گنبد توجه شود که برای اجتناب از این مساله بهتر است که برخی از دنده های نزدیک راس حذف شود. (شکل b)
گنبد دیگری به نام " اشفدلر " (نام یک مهندس آلمانی) در شکل (c) نشان داده شده است که تعداد زیادی از این نوع گنبدها بعد از قرن 19 توسط اشفدلر و دیگران ساخته شده است.
از ایرادات این گنبد می توان به مساله شلوغی اعضا در راس اشاره کرد که برای حل این مشکل همان راه حل بالا ارائه می شود. (شکل d)
نمونه دیگری از گنبدها، گنبد " لملا " است. این گنبد را می توان به نوع ترکیبی از یک یا چند حلقه که با یکدیگر متقاطع هستند، دانست. (شکل های e و f)
شکل های (g و h) نوع دیگری از خانواده گنبدها را به نام گنبدهای " دیامتیک " نشان می دهد.
همچنین در شکل های (i و j) نمونه دیگری از گنبدهای " حبابی " را ملاحظه می کنید.
و در شکل های (k و l) نمونه دیگری از گنبدها به نام گنبدهای " ژئودزدیک " ملاحظه می شود.


اتصالات در گنبد‌های دنده ای و اشفلدر حتما صلب هستند اما از لحاظ پخش منظم نیرو، گنبدهای ژئودزدیک، دیامتیک و حبابی بسیار مناسب می باشند.
از امتیازات سقف های گنبدی، ذخیره مقاومتی بیشتر به دلیل داشتن درجات نامعینی بالا در مقایسه با سایر سازه های متداول است؛ همچنین سختی و صلبیت زیاد، قابلیت استثنائی برای حمل بارهای بزرگ متمرکز و غیرمتقارن می باشد.
بدیهی است که سقف گنبدها بسیار محکم تر از سقف های معمولی می باشد!
برای درک ساده تر موضوع، تصور کنید وقتی یک خودکار را روی یک کاغذ معمولی قرار می دهید و کاغذ را بلند می کنید، کاغذ نمی تواند نیروی وزن خودکار را تحمل کند، اما اگر همان کاغذ را کمی انحنا دهید خواهید دید کاغذ انحنا داده شده تحمل وزن چند خودکار دیگر را هم دارد!

مزدا 3 مدل 2012

۱۳۹۰ اسفند ۱, دوشنبه

تهدید در حد تیم ملی...!

چه می کنه این شهرداری...!

قحطی...!

 اوایل دهه شصت نوجوانی بیش نبودم، اما خوب به خاطر دارم آن روزهایی را كه تنها شامپوی موجود، شامپوی خمره ای زرد رنگ داروگر بود! تازه آن را هم باید از مسجد محل تهیه می كردیم و اگر شانس یارمان بود و از همان شامپوها یک عدد صورتی رنگش كه رایحه سیب داشت گیرمان می آمد حسابی كیف می كردیم!
سس مایونز كالایی لوكس به حساب می آمد و ویفر شكلاتی " یام یام " و آدامس " بوبی " تنها دلخوشی كودكی ما بود!
صف های طولانی در نیمه شبهای سرد زمستان برای 20 لیتر نفت، بگو مگو ها سر كپسول گاز كه با كامیون خاور یا وانت نیسان در محله ها توزیع می شد، خالی كردن گازوئیل با ترس و لرز در نیمه های شب...
بنزین 3 تومانی با کوپن، روغن، برنج و پودر لباسشویی جیره بندی بود!
نبود پتو در بازار، خانواده تازه عروسان را برای تهیه جهیزیه به دردسر می انداخت و پوشیدن کتانی آدیداس، یک رویا بود!
همه اینها بود... بمب هم بود... و موشک و شهید و... اما كسی از قحطی صحبت نمی كرد! یادم است با تمام فشارها وقتی وانت ارتشی برای جمع آوری كمکهای مردمی وارد كوچه می شد بسته های مواد غذایی، لباس و پتو از تمام خانه ها سرازیر بود! همسایه ها از حال هم با خبر بودند؛ لبخند بود... مهربانی بود... خوب، درد هم بود...
امروز اما فروشگاههای مملو از اجناس لوكس خارجی در هر محله و گوشه كناری به چشم می خورند و هرچه بخواهید و نخواهید در آنها پیدا می شود! از انواع شكلات و تنقلات گرفته تا صابون و شامپوی خارجی، لباس و لوازم آرایش تا موبایل و تبلت... داروهای لاغری تا صندلی های ماساژور... نوشابه انرژی زا تا بستنی با روكش طلا... رینگ اسپرت تا...
و حال با تن های فربه، تكیه زده بر صندلی های نرم اتومبیل های گرانقیمت از شنیدن كلمه قحطی به لرزه افتاده به سوی بازارها هجوم می بریم تا مبادا تی شرت " بنتون " و " جیوردانو " گیرمان نیاید! مبادا زیتون مدیترانه ای نایاب شود! ویسكی گیرمان نیاید چی؟!
اشتهایمان برای مصرف، تجمل، پزدادن و له كردن دیگران سیری ناپذیر شده است! ورشكسته شدن انتشارت، بی سوادی دانشجوهامان، بی سوادی استادها، عقب افتادگی در علم و فرهنگ و هنر، تعطیلی مراكز ادبی، فرهنگی و هنری و... برایمان مهم نیست، اما از گران شدن ادكلن مورد علاقه مان سخت نگرانیم!
می شود كتابها نوشت و... و خلاصه اینكه این روزها لبخند جایش را به پرخاش داده و مهربانی جایش را به خشم! هر كس تنها به فكر خویش است و به فكر تن خویش!
قحطی، امروز قحطی انسانیت است... قحطی همدلی...!

۱۳۹۰ بهمن ۲۹, شنبه

ریاکاری در اندازه توهین به شعور یک ملت...!

همانطور که می دانید چندی پیش پسر ارشد جناب آقای سردار دکتر پروفسور استاد محسن رضایی در هتلی در دبی از دنیا رفت! در تمام تصاویری که خبرگزاری ها و سایت ها از مراسم ختم و حواشی این اتفاق منتشر کردند تصویر زیر که به ظاهر تصویر ساده ای به نظر می رسد حاوی مضامین و نکات مضحک و عوام فریبانه ای می باشد که دیگر مدتهاست تاریخ انقضای آن سر آمده است!


در این تصویر، آقای حائری برای عرض تسلیت به منزل آقای محسن رضایی تشریف برده اند که به واقع نهایت ریاکاری در این عکس دیده می شود! پذیرایی از میهمان در اتاقی که خالی از همه چیز است و منتشرکردن این عکس در سایت جناب رضایی برای اینکه مثلا نشان دهند که آقای رضایی زندگی بسیار زاهدانه ای دارند!!
ما نمی دانیم که دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، فرمانده کل اسبق سپاه پاسداران، مافیای کنونی سیگار و دخانیات ایران و... و هزار و یک عنوان دیگر، مبل و میز و صندلی که هیچ، آیا حتی پول خرید یک فرش، آن هم از نوع ماشینی را نیز نداشتند و به همراه میهمان خویش بر روی قطعه ای از موکت جلوس فرموده اند؟! هر چند از شکل و شمایل همان موکت به ظاهر ساده اتاق هم می شود حدس زد که چندان هم ارزان قیمت و بنجل نیست!
ما نمی دانیم که در منزل ایشان حتی یک پشتی اضافی هم پیدا نمی شود که پشت سر خودشان بگذارند و لابد آن پشتی هم که برای آقای حائری گذاشتند از همسایه بغل دستی قرض گرفتند تا آبروداری شود!!
با تمام این اوصاف باز هم ما نمی دانیم که در خانه این انسان زاهد و پرهیزکار (!) که یک دست مبل برای نشستن و یا حتی یک تخته فرش ماشینی هم پیدا نمی شود، چگونه است که ظروف پذیرایی شیرینی و قند از کریستال لوکس و گرانقیمت می باشد!! شاید هم چدن و یا ملامین است و چشمان نگارنده، کور است و ضعیف می بیند!!
ما کماکان نمی دانیم که صاحبخانه ای که اینقدر زاهد و پرهیزکار است، چگونه است که توانایی خرید تجهیزات ماهواره ای را دارد و از بخت بد یادش رفته است کابل شبکه ماهواره ای را در گوشه اتاق (!) مستتر کند تا ریاکاری شان کامل شود!!
از همه این نمایش ها و فریبکاری های کثیف گذشته، ما باز هم نمی دانیم که زهد و پرهیزکاری ایشان را باور کنیم یا اجاره ماهانه هتل پسر درگذشته ایشان در دبی را که طبق گفته خودشان " نه میلیون تومان " در ماه بوده است!!
ما خیلی چیزهای دیگر را هم نمی دانیم، چرا که دانستن در این دیار جرم است و مستوجب عذابی بس الیم...
راستی آن 3000 میلیارد تومان اختلاس چه شد؟!!

۱۳۹۰ بهمن ۲۳, یکشنبه

عکاسی دیوانه وار...!

یک عکاس آمریکایی زمانی که در حال عکس گرفتن از غروب آفتاب در " گراند کانیون " آریزونا بود به صحنه جالبی از یک عکاس دیگر برخورد!


او می گوید در این زمان سه سوال برای من پیش آمده بود:
۱- او چطور از این صخره بالا رفته است؟
۲- چرا صخره کناری که امنیت بیشتری دارد را برای عکس برداری انتخاب نکرده است؟
۳- چگونه قصد برگشن دارد؟


چند لحظه بعد عکاس فوق وسایلش را جمع کرد که برگردد...


او در حالی که وسایل خود را در دست چپ گرفته بود و با دست راست صخره را نگه داشته بود، وسایل خود را به بالای صخره پرتاب کرد و بعد خود را بالا کشید!
او حتی کفش مناسب هم نپوشیده بود و صندل به پا داشت...
 

ضمنا توجه داشته باشید که ارتفاع این صخره ۹۰۰ متر است...!!!

۱۳۹۰ بهمن ۲۲, شنبه

با تک دانه آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند...!!!

تصاویری از تار عنكبوت انسانی بر كره زمین!

یک محقق كانادایی در اقدامی جالب با استفاده از یک رایانه شخصی و اطلاعات سازمانهایی مانند سازمان اطلاعات جغرافیایی و سازمان اتمسفر، به نمایش چگونگی استعمار جهان توسط فناوری‌های انسانی مانند كابلهای اطلاعاتی، هواپیماها و جاده‌ها پرداخته است.
نوارهای نقره ای رنگ كه در اطراف جهان تارک كشیده شده اند، یک تار عنكبوت نمایشی بوجود آورده كه نشانگر پراکندگی مراکز جهانی هستند.
این تصاویر جالب در نتیجه ۱۳ سال كار " فلکس فاراند " كانادایی است كه با قراردادن اطلاعات بر روی روشنایی شهرها در شب در این تصاویر به نمایش چگونگی اهلی كردن زمین توسط انسان پرداخته است.


فناوری انسانی در آفریقا: راهها، راه آهن و خطوط انتقال نیرو و كابلهای اطلاعاتی زیر دریا

به ادعای " فاراند " سه درصد از سطح سیاره زمین را سنگفرش های خیابان فرا گرفته كه این میزان با كشور هندوستان برابر است!
چندی پیش صندوق جمعیت سازمان ملل متحد از افزوده شدن یک میلیارد انسان به جمعیت كره زمین از سال ۱۹۹۹ خبر داده بود.


به گفته فاراند ۳۴ ساله، در این تصاویر می توان شاهد راههای هموار و ناهموار، آلودگی نوری، خطوط راه آهن و خطوط انتقال برق بود.
فاراند اظهار كرد:
این تصاویر نشان دهنده گسترش تمدن انسانی، الگوهای گسترش جهانی انسان و تاثیر انسانها بر كره زمین هستند.


مسیر ترافک هوایی آمرکای شمالی و اروپا

وی جهان قرن ۲۱ را نتیجه یک شتاب بزرگ خوانده كه سریعترین دگرگونی را از ارتباط انسانی با دنیای طبیعت در تاریخ رقم زده است!

۱۳۹۰ بهمن ۲۱, جمعه

عکس برگزیده نشنال جئوگرافیک!!


اين عکس نمايانگر اوج سادگی، بازگشت به طبيعت، فرو رفتن در خلسه، عمق انديشه و تفکر اعراب می باشد...!!!

۱۳۹۰ بهمن ۲۰, پنجشنبه

شوخی با گزارشگران فوتبال!

شوخی با مجریان و گزارشگران، همیشه برای مردم و مخاطبان رسانه ها جذاب و دلنشین بوده است! درست به همین خاطر هم هست که از سالها پیش، اتفاقا محبوب ترین برنامه های رادیو و تلویزیون همانهایی شدند که به مزاح با مجری ها می پرداختند!
این بار کوجه لوتکا می خواهد از زاویه ای دیگر با تعدادی از مجریان و گزارشگران ورزشی جدید و قدیم، کمی شوخی کند!

با تشکر از نودال و امپکس!
شوخی با گزارشگران ورزشی را با " سرهنگ علیرضا علیفر " آغاز می کنیم؛ مرد کهنه کار فوتبال تلویزیون که خودش می گوید ظرف 4 دقیقه به استخدام صدا و سیما درآمده و سطح کیفی کارش هیچ تفاوتی با عادل فردوسی پور و مزدک میرزایی ندارد!
اگر می خواهید علیرضا علیفر را به یاد بیاوید، احتمالا می توانید به آن روزهایی برگردید که او یکی از دو گزارشگر شبکه سوم سیما بود و بنابراین بازی های زیادی به وی می رسید! علیفر هم که کم نمی گذاشت و چند دقیقه آخر هر بازی را اختصاص می داد به تشکر از کلیه عوامل ریز و درشت صدا و سیما که توی آنها، انصافا این دو اصطلاح خوش ترکیب " نودال " و " امپکس " حکایت متفاوتی داشتند!
علیفر البته گیرهای روی اعصاب دیگری هم دارد! فرض کنید که یک گزارشگر عادت داشته باشد به جای واژه مرسوم " کوله بار " از یک کلمه نامتناجس دیگری استفاده کند و به زور ترکیب کذایی " چمدانی از تجربه! " را به خورد بینندگان بدهد! یا بدتر از آن، هر بار برای گزارش خروج توپ از خط عرضی زمین، به جای بهره بردن از کلمه کاملا متداول " اوت" که برخی از گزارشگران آن را با غلظت بچه های لندن (!) تلفظ کرده و گاه به صورت " آووت " به زبان می آورند، از جمله عریض و طویلی مثل " توپ فضای بالای دروازه رو می شکافه و به بیرون می ره " استفاده کند!!

گوشه زمین کار گره می خوره!
اما می رسیم به مبدع ترکیب کاملا غلط " میریم که داشته باشیم " در فن گزارشگری فوتبال در ایران که به نظر می رسد نوعی ترجمه تحت اللفظی از عبارت "We are going to have…  " باشد که در زبان انگلیسی نوعی فعل استمراری است و اصلا ترجمه لغت به لغت ندارد!
بله؛ سخن از " بهرام شفیع " است! مردی با صدای گرم که در دهه 60 از سلاطین گزارش فوتبال در تلویزیون بود. او که اجرای برنامه ورزش و مردم برایش فرقی با گزارشگری مسابقات ندارد و در هر دو مورد متکلم وحده است و به هیچ کس اجازه سخن گفتن نمی دهد، بیشتر با ترکیب " اسطقس دار " شناخته می شود که آن سالها در اشاره به ضربات محکم و جاندار از آن سود می برد! خود شفیع می گوید این عبارت را از کفاش محله شان به نام " میرزا ممدلی کفاش " وام گرفته و پس از استفاده مکرر از آن، برای مردم جا انداخته است!
شفیع که تخصص عجیبی در شمردن ثانیه های زمان سپری شده از بازی داشت و معمولا این شمارش را به اعداد غیر رند ختم می کرد (مثلا، سی دقیقه و بیست وشش، بیست و هفت، بیست وهشت و حالا بیست و نه ثانیه از زمان بازی گذشته!)
بهرام شفیع البته تکیه کلام های دیگر هم داشت و مثلا هنگام تراکم بازیکنان به دنبال توپ در یک منطقه، از عبارت " حالا کار اون گوشه زمین گره خورده " سود می برد! این گزارشگر قدیمی و صمیمی فوتبال، هنگام وقوع حمله روی دروازه ها عبارت جالب و عجیب " فرصت برای همه کار " را به زبان می آورد که هنوز روشن نشده است که این " همه کار " یعنی دقیقا چه کار؟!

سوپر گل های آقای باادب!
" مزدک میرزایی " گزارشگر مودب شبکه سوم است که خیلی ها او را بعد از عادل فردوسی پور، نفر دوم این حرفه در شرایط کنونی ارزیابی می کنند! او معمولا با گزارش های جذاب و مهیج خودش به ویژه روی مسابقات خارجی شناخته می شود؛ با این حال ظاهرا از چند سال پیش، مزدک به این فکر افتاده که بدون تکیه کلام، عمر و عمق ماندگاری اش زیاد نخواهد بود و به همین خاطر برای خودش اصطلاحاتی مثل " فوق واکنش " ساخته است! میرزایی از این ترکیب، زمانی استفاده می کند که دروازه بان یک تیم با عکس‌العملی زیبا و حیرت انگیز دروازه اش را نجات داده باشد! او در واقع این ترکیب را جانشین فریاد متداول " Good Save " گزارشگران انگلیسی زبان در چنین شرایطی کرده است!
مزدک از بهره بردن از واژه " سوپر گل " هم لذت می برد، اما اصرار او روی عبارتی مثل " جبهه دوم حمله " یا استفاده مکرر از اصلاح " یه پوشش خوب " چندان دلنشین نیست!

گزارشگری که طرفی نمی بندد!
" پیمان یوسفی " شاید آخرین گزارشگر سرشناسی باشد که تا امروز به استخدام صدا و سیما در آمده است؛ یوسفی که اجرا را به گزارش ترجیح می دهد، کاراکتری دوست داشتنی دارد که به ندرت می تواند این صمیمت را به گزارش هایش بکشاند! او در گزارش، متخصص استفاده از کلمات، ترکیبات و جملاتی است که آخرین بار در لغتنامه دهخدا (!) مورد استفاده قرار گرفته و شما می توانید آنها را در سایت این لغتنامه ملاحظه کنید!
پیمان یوسفی کماکان از تکیه کلام آزاردهنده " گو اینکه " استفاده می کند و عبارت کنایی " نشون به اون نشون که " را دم به دقیقه به کار می گیرد!
هیچ گزارشگر دیگری مثل او نمی تواند از اصطلاح " طرفی نمی بندد " برای توصیف ناکام ماندن حملات یک تیم استفاده کند!

در وصف بلبل ورزش!
" عباس بهروان " هم صدای ماندگار است در حوزه گزارشگری فوتبال و خودش نیز چنان این ماجرا را باور دارد که در مصاحبه اخیرش با هفته نامه تماشاگر، از خودش به عنوان " بلبل ورزش " یاد کرده بود!
این گزارشگر اصفهانی که بخش عمده دوران کارش قبل از آن تصادف لعنتی را شامل می شد، متخصص استفاده از جملات محاوره ای یا افعال کامل و نشکسته بود؛ مثل " حالا این بازیکن از اون طرف زمین حرکت می کند و می آید، می زند به دل مدافعان تیم‌ مقابل! "
بهروان همچنین در استفاده از آن جمله کذایی " از زیر پاهای بازیکن حریف تونل باز می کند! " هم مرتکب اشتباهات جالب می شد!

مسئول کل زیرنویس ها!
در مورد " جواد خیابانی " حرف زیاد است، اما اینجا هم فقط به همان " که انصافا " گفتن های او بسنده می کنیم که دستمایه رد و بدل کردن یک بلوتوث بین مردم هم شد!
خیابانی که به شدت به استفاده از قید " واقعا " و ترکیب " می تونم بگم " علاقه دارد، خودش را در مورد هر زیرنویسی‌ متعهد می داند و معمولا به کلیه زیرنویس ها و جملاتی که روی تصویر ظاهر می شود واکنش نشان می دهد و آنها را می خواند!

چه می کنه این...!
" عادل فردوسی پور " اما، احتمالا با علم به اینکه استفاده از تکیه کلام، معمولا ‌یک ضعف برای سخنوران به حساب می آید، در این زمینه خیلی خودش را کنترل کرده استا، اما همان یک موردی که وی به عنوان کلام رایج خودش در پاره ای از مواقع از آن استفاده می کند، خیلی گل کرده و بین مردم و حتی پیامهای بازرگانی هم با اقبال روبه رو شده است!
" چه می کنه " تکیه کلامی بود که فردوسی پور با آن شناخته می شد و این اواخر یک بار در جام ملتهای آسیا، جواد خیابانی با ذکر منبع (!) از آن
استفاده کرد و گفت:
به قول عادل چه می کنه این تیم ملی ایران!
فردوسی پور که البته 11 سال است عادت دارد بعد از پخش هر آیتم در برنامه نود با حرف اضافه " خوب " به اجرایش برگردد، در حین گزارش مسابقات فوتبال علاقه شدیدی به " لب خوانی " از خودش نشان می دهد و معمولا زمزمه های بازیکنان یا داوران را، حتی اگر مشتمل بر الفاظ ناخوشایندی باشد به نحوی به مخاطب انتقال می دهد!

یه لقمه نون حلال...!!!

۱۳۹۰ بهمن ۱۸, سه‌شنبه

انشاء؛ حیوانات!

 ما حیوانات را خیلی‌ دوست داریم! بابایمان هم همینطور...!
ما هر روز در مورد حیوانات حرف می زنیم! بابایمان هم همینطور...!
بابایمان همیشه وقتی‌ با ما حرف می زند از حیوانات هم یاد می کند؛ مثلا امروز بابایمان دو بار به ما گفت " توله سگ  " مگه تو مشق نداری که نشستی پای تلویزیون؟!
و هر وقت ما پول می خواهیم می گوید " کره خر " مگه من نشستم سر گنج؟!
چند روز پیشا وقتی‌ ما با مامانمان و بابایمان می رفتیم خونه عمه سکینه اینا، یک تاکسی داشت می زد به پیکان تاکسی تلفنی ما؛ راننده تاکسی تلفنی هم که آن روی " سگش " آمده بود بالا به آقاهه گفت:
مگه کوری " گوساله؟ "
آقاهه هم گفت:
کور باباته " یابو " پیاده میشم همچین می زنمت که به " خر " بگی‌ زن دایی!
راننده تاکسی تلفنی هم گفت:
برو بینیم بابا " جوجه! "
و عین " قرقی " پرید پایین، ولی‌ آقاهه از راننده تاکسی تلفنی ما خیلی‌ گنده تر بود و راننده تاکسی تلفنی ما را مثل " سگ " کتک زد! بعدش بابایمان به راننده تاکسی تلفنی گفت:
مگه " کرم " داری آخه؟! " خرس " گنده مجبوری عین " خروس جنگی " بپری به مردم؟!
ما تلویزیون را هم که خیلی‌ حیوان نشان می دهد دوست می داریم؛ البته آقا رضا شوهر خاله مان می گوید:
تلویزیون فقط شده راز بقاء! قدیما که همش " گربه " و " کوسه " نشون می داد، حالا هم که یا اون " مارمولک ها " رو نشون میده یا این " بوزینه " رو که عین " اسب " واسه ملت خالی‌ می بنده!!
ما فکر می کنیم که منظور آقا رضا، کارتون پینوکیو باشد چون هم توش " گربه نره " داشت، هم " کوسه " ، هم پینوکیو که دروغ می گفت!!
فامیل های ما هم خیلی‌ حیوانات را دوست دارند! پارسال در عروسی‌ محمود پسرعمه مان که رفت قاطی‌ " مرغ ها " ، شوهرعمه مان دو تا " گوسفند " آورد که ما با آنها خیلی‌ بازی کردیم ولی‌ بعدش شوهرعمه مان همان وسط، سرشان را برید!
ما اولش خیلی‌ ترسیدیم ولی‌ بابایمان گفت:
چند تا عروسی‌ برویم عادت می کنیم!
البته " گوسفندها " هم چیزی نگفتند و گذاشتند شوهرعمه مان سرشان را ببرد؛ حتما دردشان نیامد! ولی ما نفهمیدیم چطور دردشان نیامده، چون یک بار در کامپیوتر پسرخاله مان یک فیلم دیدیم که دو تا آقا که هی‌ می گفتند " الله اکبر " سر یک آقا رو که نمی گفت " الله اکبر " بریدند و اون آقاهه خیلی‌ دردش آمد و ما تصمیم گرفتیم که همیشه بگیم " الله اکبر " که یک وقت کسی‌ سر ما را نبرد...!
ما از این انشاء نتیجه می گیریم که خیلی‌ خوب شد که ما در ایران به دنیا آمدیم تا بتوانیم هر روز از اسم حیوانات که نعمت خداوند هستند استفاده کنیم و آنها را در تلویزیون ببینیم و در موردشان حرف بزنیم و عکس های آنها را به دیوار بچسبانیم و به آنها مهرورزی کنیم!!
ما نمی دانیم اگر در ایران به دنیا نیامده بودیم چه غلطی باید می کردیم...!

ماشین من کجاست؟!!

۱۳۹۰ بهمن ۱۷, دوشنبه

باور...

در يک باشگاه بدنسازی پس از اضافه کردن 5 کيلوگرم به رکورد قبلی ورزشکاری، از وی خواستند که رکورد جديدی برای خود ثبت کند؛ اما او موفق به اين کار نشد! پس، از او خواستند وزنه ای که 5 کيلوگرم از رکوردش کمتر است را امتحان کند؛ اين دفعه او براحتی وزنه را بلند کرد!
اين مساله برای ورزشکار جوان و دوستانش امری کاملا طبيعی به نظر می رسيد، اما برای طراحان اين آزمايش، جالب و هيجان انگيز بود! چرا که آنها اطلاعات غلط به وزنه بردار داده بودند! او در مرحله اول از عهده بلند کردن وزنه ای بر نيامده بود که در واقع 5 کيلوگرم از رکوردش کمتر بود و در حرکت دوم ناخودآگاه موفق به بهبود رکوردش به ميزان 5 کيلوگرم شده بود!! او در حالی و با اين " باور " وزنه را بلند کرده بود که خود را قادر به انجام آن می دانست...!
هر فردی خود را ارزيابی می کند و اين برآورد، مشخص خواهد ساخت که او چه خواهد شد!
شما نمی توانيد بيش از آن چيزی بشويد که باور داريد " هستيد " ، اما بيش از آنچه باور داريد " می توانيد " انجام دهيد...

شاهکار یک عکاس ماهر اروپایی...

" مایک ادموند " عکاس و هنرمند، عکسی مفهومی از خود گرفته و با نوشتن جمله " اگر دقت کنید به تغییرات پی می برید " شهرت زیادی به دست آورد!


این عکس، هم تمام رخ است و هم نیمرخ...!

۱۳۹۰ بهمن ۱۶, یکشنبه

شرایط استثنایی یک ورزشگاه فوتبال ایران!


اگر بگوییم ورزشگاه نیروی زمینی تهران یکی از استثنایی ترین ورزشگاه های فوتبال در تمام دنیاست، سخنی به گزاف نگفته ایم!
ورزشگاه نزاجا درست در امتداد باند فرود فرودگاه مهرآباد قرار دارد و هر 5 دقیقه یک بار، هواپیمایی از فاصله 50 متری زمین، روی باند فرودگاه می نشیند! اینقدر فاصله هواپیماها نزدیک به زمین است که حتی بازیکنان می توانند با توپ فوتبال هواپیما شکار کنند!
لازم به ذکر است در تصویر بالا به دلیل اینکه با دوربین فاقد لنز Wide عکس برداری شده است، برای اینکه بتوان زمین و بازیکنان را همزمان در تصویر داشت از فاصله دورتر تصویر گرفته شده است، اما هواپیماها تقریبا برای نشستن در باند تا ارتفاع 50 متری از زمین بازی پایین می آیند، چون فاصله باند مهرآباد از این ورزشگاه کمتر از 50 متر است...!

همه جا تو یک جا...!!!

۱۳۹۰ بهمن ۱۵, شنبه

جهنم " Gehenna " كجاست؟!

در جنوب اورشلیم، كمى دورتر از دیوارهاى شهر قدیمى دره ای بود كه به نام " دره پسر هنوم " یا به زبان عبرى Gai Ben-Hinnom شناخته می شد. فنیقیان باستان در این دره فرزندان خود را به پیشگاه خداى " Moloch " در آتش قربانى می كردند! بعدها كه رسم فرزندكشى بر افتاد این دره مكان رهاكردن زباله ها ولاشه حیوانات و گاه سوزاندن اجساد مردگان شد و نام آن به عنوان مكان منحوس نامبارک در زبانها باقى ماند!
نخستین اشاره به این دره در متون تاریخى، كتاب " یوشع تورات " است كه از آن برای اشاره جغرافیایى به نام قبائل استفاده شده است. اشارات دیگرى هم به این دره با عنوان مکان سوزاندن آتش و مکان تنبیه بدکاران شده است. بسیار متاخرتر در برخی متون رباییک و تلمودی یهودی نام " Gehinnom " یا " Gehenna " به عنوان شکل خلاصه شده این مکان بکار رفت.
کم کم درفلکلور یهود این دره به عنوان مکان تنبیه موقتی ارواح مردگان بدکار یهودی شناخته شد! حداکثر زمان تنبیه یک سال بود و بعد از آن، روح به سوی مکان مقدس پر می کشید و در واقع در " گهینوم " تصیفه و زنگارزدایی می شد!
نخستین بار در مسیحیت است که عبارت Gehenna مترادف دریاچه آتش و به عنوان مکان سوزانده شدن ابدی بدکاران به کار رفته است؛ هر چند در ترجمه های لاتین که از عهد جدید در دسترس است عبارت " Gehenna " با " Hades " که دنیای زیرزمینی مردگان در اسطوره های یونانی است، هم معنا و گاه جابجا به کار رفته است.
در زبان عربی حرف " گ " به " ج " تغییر می یابد و در نتیجه عبارت " Gehennom " را " جهنم " می خوانند!
" دره پسر هنوم " پس از یک سفر هزار ساله به جهنم جاودان تبدیل می شود و در انتظار کفار و گناهکاران شعله می کشد...!

۱۳۹۰ بهمن ۱۴, جمعه

راه سازی به سبک جمهوری اسلامی...!!!

انتشار دست نوشته های نیوتن بصورت آنلاین...


دانشگاه کمبریج طی اقدامی پسندیده دست نوشت های ایزاک نیوتن فیزیک دان ، ریاضی دان و ستاره شناس بزرگ را پس از دیجیتالیزه کردن برای دسترسی عموم به صورت آنلاین قرار داد.سر آیزاک نیوتن که طی سال‌های ۱۶۴۳ تا ۱۷۲۱ می‌زیسته در زمینه های نورشناسی،گرانش و حرکت اجسام قوانین مهم و معتبری را ارایه داده است.قوانین سه‌گانه نیوتن در حرکت یکی از مهم‌ترین این‌ها است.وی در مقاطعی با دانشگاه کمبریج همکاری داشته است و این دانشگاه منبع مهمی از دست نوشته های وی می‌باشددانشگاه کمبریج طی اقدامی پسندیده دست نوشته های " ایزاک نیوتن " فیزیکدان، ریاضی دان و ستاره شناس بزرگ را پس از دیجیتالیزه کردن برای دسترسی عموم به صورت آنلاین قرار داد.


" سر آیزاک نیوتن " که طی سالهای ۱۶۴۳ تا ۱۷۲۱ میلادی می زیسته، در زمینه های نورشناسی، گرانش و حرکت اجسام، قوانین مهم و معتبری را ارایه داده است؛ قوانین سه گانه نیوتن در حرکت، یکی از مهمترین اینها می باشد.
وی در مقاطعی با دانشگاه کمبریج همکاری داشته است و این دانشگاه منبع مهمی از دست نوشته های وی می باشد.

جاوا اسكریپت

كد موزیك بی کلام

كد موزیك بی کلام