۱۳۹۱ خرداد ۱۱, پنجشنبه

السلام علیک یا روح الله...

شهروند وظیفه شناس!

همه چیز در مورد " بختک " یا " فلج خواب "


برایتان پیش آمده که از خواب بیدار شده باشید ولی نتوانید تکان بخورید؟! در این شرایط ممکن است بسیار هراسان شده باشید... بدیش این است که اصلا نمی توانید از کسی کمک بخواهید! به این وضعیت، " فلج خواب " می گویند!
وحشت شما وقتی بیشتر می‌شود که دچار توهم بشوید و در حالی که هشیار هستید چیزهایی ببینید یا بشونید که منطقا نمی بایست در اطراف شما باشند!
شما ممکن است فقط یک بار فلج خواب را تجربه کرده باشید یا چند بار گرفتار آن شده باشید؛ حتی ممکن است چند بار در یک شب، دچار آن شده باشید!
اما واقعا فلج خواب چیست؟!
در فرهنگ ها و جامعه های گوناگون، تفسیرهای مختلفی در مورد فلج خواب شده است. ما ایرانی ها به فلج خواب، " بختک " می گوییم! ایرلندی ها تصور می کنند که فلج خواب ناشی از دروغی است که روز قبل گفته اند و یا ناشی از ویسکی بدی است که روز قبل خورده اند! بعضی ها از آن تعبیر به جن زدگی می کردند و علایم این وضعیت را به گردن دیوهای بدسرشت می انداختند!
شکسپیر در " رمئو و ژولیت " فلج خواب را به ساحره بدطینت نسبت می دهد!
بعضی ها هم البته هراسان، شبانگاه راهی اورژانس می شوند و تصور می کنند که سکته کرده اند!
تقریبا به تعداد فرهنگ هایی که در جهان وجود دارد، اسامی مختلفی برای این مشکل، ایجاد شده و در طی قرنها، انواع و اقسام اجنه، اهریمن ها و نفرین ها، مقصر دانسته شده اند!
اما،‌ فلج خواب توجیه ساده ای دارد! فلج خواب وقتی اتفاق می افتد که یک شخص هشیاری خود را حین خواب باز می یابد، ولی در این هنگام قادر به حرکت نیست! فلج خواب می تواند هم در هنگام به خواب رفتن رخ بدهد و هم در هنگام بیدار شدن از خواب!
واقعیت این است که خواب مراحل مختلفی دارد؛ خواب متشکل از مراحل REM یا مرحله حرکات سریع چشم و مرحله غیر REM یا NREM است. هر چرخه خواب REM و NREM حدود ۹۰ دقیقه طول می کشد. اول مرحله NREM رخ می دهد؛ مرحله NREM سه چهارم خواب را تشکیل می دهد. در طی خواب NREM بدن شل می شود و استراحت می کند؛ ولی در طی خواب REM چشم ها شروع به حرکات سریع می کنند و ما رویا می بینیم. در طی خواب REM عضلات ما قادر به حرکت نیستند!
فلج خواب در طی خواب REM رخ می دهد! اگر در خواب REM فرد هشیاری خود را باز یابد قادر به صحبت یا حرکت نیست!
از هر ۱۰ نفر، ۴ نفر فلج خواب را تجربه کرده اند! معمولا اولین بار در سنین نوجوانی این پدیده تجربه می شود که البته فلج خواب در هر سنی ممکن است رخ دهد.
کم خوابی، خوابیدن در زمانهای نامنظم، استرس، افسردگی دوقطبی، خواب آلودگی مفرط یا Narcolepsy، گرفتگی یا کرامپ عضلات پا در حین خواب، مصرف بعضی از داروها یا اعتیاد مرتبط با فلج خواب هستند؛ با این همه ممکن است یک شخص بدون داشتن هیچ کدام از این شرایط، دچار فلج خواب شود!
معمولا فلج خواب نیازمند اقدام پزشکی خاصی نیست، مگر اینکه فلج خواب به صورت آزارنده تکرار شود و باعث خستگی در طول روز شود. درمان آن هم معمولا تنها شامل برطرف کردن اختلال زمینه ساز است! پزشک ممکن است توصیه کند که فرد، عادات خواب خود را اصلاح کند و یا در مواردی برای فرد داروهای ضد افسردگی تجویز می کند!

۱۳۹۱ خرداد ۹, سه‌شنبه

اندر احوالات آزادی خرمشهر...

ماهی قزل آلای پدربزرگ!

عدالت ایرانی...

وقتی کارگزاران انوشیروان ساسانی در حال بناکردن کاخ کسرا بودند به او اطلاع دادند که برای پیشبرد کار ناچارند برخی از خانه هایی که در نقشه بارگاه ساسانی قرار گرفته اند را نیز به قیمتی مناسب خریداری و سپس ویران کنند تا دیوار کاخ از آنجا بگذرد؛ اما در این میان پیرزنی هست که در خانه ای گلی و محقر زندگی می کند و علیرغم آنکه حاضر شده ایم منزلش را به صد برابر قیمت واقعی اش از او خریداری کنیم باز راضی نمی شود! حال چه باید کرد؟!
انوشیروان گفت:
از من نپرسید که چه باید کرد! خودتان بروید و بنا به رسم عدالت و روح جوانمردی که همه ما ایرانیان داریم با او رفتار کنید...
کسانی که از ویرانه های کاخ کسرا (ایوان مداین) بر لب دجله عراق دیدن کرده اند حتما دیوار اصلی کاخ را هم دیده اند که در نقطه ای خاص به شکل عجیبی کج شده و پس از طی کردن مسیری اندک، باز در خطی راست به جلو رفته است! این نقطه از دیوار همان جایی است که خانه پیرزن تنها بود و بنای کاخ را به احترام حقی که داشت کج ساختند تا خانه اش ویران نشود!
پیرزن تا روزی هم که زنده بود همسایه دیوار به دیوار پادشاه ماند...
از آن زمان هزاران سال گذشته است، اما دیوار کج کاخ کسرا باقی مانده است تا یادآور آن پیرزن تنها و نماد روح جوانمردی مردم ایران و نشانه عدل و عدالت انوشیروان و پادشاهانشان در عهد ساسانی باشد...

پاورقی: البته عدل اسلامی چیز دیگر است که در وصف نمی گنجد!!!

۱۳۹۱ خرداد ۸, دوشنبه

سری جدید سریال فرار از زندان!

اگر او فوتبالیست بود...


تا به حال عکس این دانشمند جوان و نابغه کشور را دیده اید؟! جوانی که با همه دردها و مشکلات جسمانی تا آخرین لحظات زندگی خود دست از کسب علم و دانش بر نداشت و مدال های افتخار را یکی پس از دیگری به گردن آویخت...
" محمد شیرعلی شهرضا " که از دانشجویان ممتاز دانشگاه صنعتی شریف و متولد سال 1365 بود!
دانشجوی نابغه دانشکده علوم ریاضی دانشگاه صنعتی شریف که دانشجوی نمونه کشوری سال 86، دارنده رتبه اول جشنواره جوان خوارزمی در سال 85 و پژوهشگر ممتاز انجمن رمز ایران بود!
در طول دوره کارشناسی خود موفق به ارایه 80 مقاله علمی در کنفرانس‌های بین‌المللی شد و 13 مقاله چاپ شده در مجلات معتبر علمی پژوهشی داشت و یک اختراع ثبت شده نیز از خود به جا گذاشت!
او در سال 1385 به عنوان پژوهشگر جوان ممتاز انجمن رمز ایران در مقطع کارشناسی برگزیده شد و در دومین کنفرانس بین‌المللی ایکتا 2006 (ICTTA 2006) به عنوان جوانترین محقق انتخاب شد و همچنین در یازهمین کنفرانس بین‌المللی انجمن کامپیوتر ایران (CSICC2006) به عنوان جوانترین محقق برگزیده شد!
این دانشجوی فقید یک کتاب با عنوان " آموزش الگوریتم ها " تالیف کرد؛ وی همچنین 2 بخش دایره المعارف Encyclopedia of Mobile Computing &Commerce  و نیز کتابHandbook of on secure Multimedia Distribution را نوشته است!
زمینه های تحقیقاتی مورد علاقه وی نهان نگاری اطلاعات، برنامه نویسی تلفن همراه و سیستمهای تفکیک کاربران انسانی از ماشین بود.
وی چندی پیش بر اثر ناراحتی ستون فقرات درگذشت...

پاورقی: اگر او فوتبالیست یا هنرپیشه بود یقینا همه می شناختنش، اما... بگذریم...

روحش شاد و یادش گرامی باد

۱۳۹۱ خرداد ۷, یکشنبه

نامه عاشقانه یک قصاب!!

کارمندان آدمخوار!!

پنج آدمخوار به عنوان کارمند در یک اداره استخدام شدند! هنگام مراسم خوشامدگویی، رئیس اداره گفت:
شما همه جزو تیم ما هستید؛ شما اینجا حقوق خوبی می گیرید و می توانید به غذاخوری شرکت رفته و هر مقدار غذا که دوست داشتید بخورید؛ بنابراین فکر خوردن کارکنان دیگر را از سر خود بیرون کنید!!
آدمخوارها هم قول دادند که با کارکنان اداره کاری نداشته باشند!
چهار هفته بعد رئیس اداره به آنها سر زد و گفت:
می دانم که شما خیلی سخت کار می کنید! من از همه شما راضی هستم، اما یکی از نظافتچی های ما ناپدید شده است!! کسی از شما می داند که چه اتفاقی برای او افتاده است؟!
اما آدمخوارها اظهار بی اطلاعی کردند!
بعد از اینکه رئیس اداره رفت، رهبر آدمخوارها از بقیه پرسید:
کدام یک از شما نادان ها آن نظافت چی را خورده؟!
یکی از آدمخوارها با اکراه، دستش را بالا برد...!
رهبر آدمخوارها گفت:
ای احمق! طی این چهار هفته ما مدیران عامل، مدیران پروژه ها و سایر مسئولان را خوردیم و هیچ کس چیزی نفهمید و حالا تو آن آقا را خوردی و رئیس متوجه شد!!
لطفا از این به بعد افرادی را که کار می کنند نخورید...!!!

۱۳۹۱ خرداد ۴, پنجشنبه

نیروی انتظامی و حماسه ای دیگر...


این مردان قدر قدرت ایستاده به نظم را که می بینید بوی باروت و دود و خون نمی دهند، بلکه از برخی از آنها بوی خوش ادکلن به مشام می رسد و عینک ریبن البته از نوع چینی به چشم دارند!!
همیشه فکر می کنم که وقتی قاچاق و تجارت مواد مخدر بر سر هر کوی و برزنی همواره در جریان است و کالای قاچاق 90 درصد کالاهای موجود در کشور را در برخی از صنوف مانند پوشاک با یک سیستم واردات و توزیع منظم و البته بدون دخالت دست (!) در جریان است چرا به وقت مثلا مبارزه با بدحجابی این همه نیروی خوش تیپ در خیابانها ظاهر می شوند!! زن و بچه می گیرند و البته بدون دخالت دست (!) آنها را ادب می کنند و پس از آنکه حجاب همه درست شد از تعدادشان به میزان قابل توجه کاسته می شود!!
و باز از خود می پرسم که نتیجه این همه مجاهدت که نه مردم از دیدن این صحنه ها خوشنودند و نه مسئولان که به کرات گفته اند، چیست و کجاست و چرا قابل مشاهده نیست...!
مثلا پس از عملیات راپل و جمع آوری تجهیزات ماهواره ای، آیا استفاده از شبکه های ماهواره ای کم شد؟!
آمار دولتی که قابل اطمینان نیست؛ همه حتی مجلس هم می گوید که این آمارها غلط است! در محله ما که پس از جمع آوری، همه سیستم جدید گذاشتند و نصاب هم بسیار شاکر بود و به جان همه، از مردم و مسئولان دعا می کرد!!
راستش را بخواهید اصلا من در اطرافم خانه بی ماهواره سراغ ندارم!!
اگر هم این به اصطلاح بد حجابان، حجاب از سر نمی اندازند و اوضاع بدتر از این نمی شود، به دلیل خجالت از خود مردم است و قانون نانوشته رعایت می کنند، نه ترس از بگیر و ببند...!
مثلا همه به چشم خود دیده ایم که یک بی حجاب را سوار خودروی گشت می کنند، اما کمتر کسی دیده است که یک فروشنده مواد مخدر را سوار ماشین نیروی انتظامی بکنند! شاید آنها را شبها می گیرند، اما به گمان من در حال حاضر تعداد معتادان و فروشندگان قاچاق مواد مخدر از تعداد بی حجابان در جامعه بیشتر است!! پس باید دیده باشیم...!
ارازل و اوباش را هم که نیروهای ویژه با آن شکل و شمایل ترسناکشان می آیند و می گیرند و آفتابه به گردن در شهر می چرخانند و کلی هم عکس و فیلم می گیرند تا مردک ارازل ادب شود و نیروی محترم هم یک قمپزی در کرده باشد، اما آنکه هزاران میلیارد دزیده است هنوز می گویند " م.خ " یا " د.ف " که آبرویش نرود!! صورت بنده خدا را هم شطرنجی می کنند و البته خود او هم همواره می گوید اشتباه شده است و او در حال خیرات بوده است و منشاء پول هم در این حالت زیاد مهم نیست!!
و البته سیستم گزینش محترم هم که همه در مقطعی از زندگی با آن سر و کار داشته ایم فعلا سایلنت شده است و چیزی نمی گوید که به قول بایرام در فیلم اخراجیها، در برخی موارد به جای گزینش " گوزینه " کرده است! وگرنه این همه بخور بخور کجا و ما کجا...!
حتی صدای رحیم پور ازغدی منفور هم که معمولا فقط ستایش می کند هم در آمد و گفت:
طبق قانون خلاف است کسی که تابعیت دوگانه دارد بشود رئیس بزرگترین بانک این مملکت!! اصلا یک نفر درست بررسی نکرد این فرد دو تا تابعیت دارد یا نه و میلیارد میلیارد پول ملت رو می دهند دست یک همچین آدمی...! باید عذرخواهی کنی و بگی غلط کردم!!
اما به نظر من نیروی انتظامی وظیفه اش را انجام می دهد! خوب چه کند؟! وظیفه او مبارزه با بی قانونی است...! حال اگر مردم دوباره دیش ماهواره می گذارند و بی حجاب می شوند باید پای لرز برخورد سربازان گمنام هم بنشینند!!
به نظر نگارنده برخورد با یک معتاد اصلا به نیروی انتظامی ربطی ندارد! چرا که همه می دانند که مثلا یکی از دلایل گرایش جوانان به اعتیاد بیکاری است؛ خوب به نیروی انتظامی چه ربطی دارد این بیکاری و آن سن ازدواج و آن صدا و سیمای بی ربط به روزگار و آن مرز بی صاحبی که بنده یک سکه طلا نتوانستم با خود ببرم اما یخچال ساید بای ساید در رنگها و طرحهای مختلف و LED های شونصد اینچ و ... رد می شود و همین طور آن لباسهای مبتذل (!) بیشمار و...
یا اگر این بچه گور به گور شده بی حجاب با یک کیلو مواد آرایشی مالیده بر صورت که 20 تا 25 سال بیشتر هم ندارد مگر در همین سیستم آموزشی خودمان دیپلم و لیسانس نشده است؟! مگر هزار بار این سیستم آموزشی لعنتی را پائین و بالا و نظام قدیم و جدید و پیش از قدیم و پس از قدیم و ... و در آن انقلاب فرهنگی نکرده ایم؟!
البته خوب به قول مدیر سابق بانک صادرات، سیستم بانکی اشکال دارد و به همین دلیل هر کس می تواند آنجا اختلاس کند!! یعنی ما این سیستم بانکی غربی مبتنی بر ربا را نه تنها نتوانستیم اسلامی کنیم که غربی آنرا هم به گند کشیدیم!!
نیروی انتظامی که نمی تواند اینها را بهانه کند و از وظایف اصلی و خطیر خودش نظیر مبارزه با بدحجابی چشم پوشی کند و برود سراغ گرفتن قاچاقچی مواد مخدر و قاتلان زنجیره ای و دزد و کلاهبردار و...
من وقتی شروع به نوشتن کردم خواستم مطالبی در رابطه با کارهای بیهوده نیروی انتظامی بنویسم، اما تا اینجای مطلب به این نتیجه رسیدم که بندگان خدا واقعا در حال انجام وظیفه هستند به خدا...!!!

۱۳۹۱ اردیبهشت ۳۱, یکشنبه

پرواز طاووس...

دیوانه همه جا پیدا می شود!

شهردار پایتخت لیتوانی در اقدامی تعجب برانگیز برای مجازات رانندگان خاطی که اتومبیل های خود را در مناطق ممنوعه شهر پارک می کنند، با یک تانک از روی یک مرسدس بنز پارک شده در منطقه خط کشی شده ویژه دوچرخه سواری رد شد و مرسدس بنز را له کرد!!
" آرتوراس زوکاس " شهردار ۴۳ ساله شهر " ویلنیوس " پایتخت لیتوانی در مقابل دوربین خبرنگاران با رد شدن با یک تانک از روی یک مرسدس بنز پارک شده روی خط کشی ویژه دوچرخه سواری گفت:
از پارک کردن خودروها روی خطوط ویژه خسته شدم؛ شاید این تانک ابزار خوبی برای پایان دادن به این مشکل و ترساندن چشم رانندگان خطاکاری باشد که دست به این اقدام می زنند!

شهردار شهر ویلنیوس در توجیه اقدام خود گفت که تاکنون صدها شکایت از شهروندان درباره پارک غیر مجاز خودروها در منطقه ویژه دوچرخه یا سایر مناطق پارک ممنوع در شهر دریافت کرده است!
آقای شهردار سپس با فشردن دست راننده خطاکار صاحب مرسدس بنز به وی هشدار داد که دیگر خودروی خود را در مناطق پارک ممنوع پارک نکند!
وی سپس با به دست گرفتن یک جارو، خرده شیشه های مرسدس بنز را از خیابان جمع کرد و با سوار شدن بر دوچرخه اش خداحافظی کرد و رفت...!
این اقدام آقای شهردار بخشی از کمپین رسانه ای او برای ترغیب رانندگان لیتوانیایی به احترام به قوانین رانندگی و پارک نکردن خودروهایشان در اماکن ممنوعه شهر می باشد!
 

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۸, پنجشنبه

آموزش بوسیدن!

به آرامی لاله گوش همسر خود را بوسه بزنید و دقت کنید زیاد محکم این کار را نکنید، چون اگر هوای داخل گوش وی را محکم با لبان خود به بیرون بکشید ممکن است کمی برای وی درد آور باشد!
همچنین در هنگام بوسیدن وی به آرامی در گوش او جملات عاشقانه زمزمه کنید!
در تصویر زیر مراحل این کار به صورت علمی به شما آموزش داده می شود! به دقت تماشا کنید...

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۵, دوشنبه

زمان شناسی از دید شیوانا...

روزی باغبانی که در باغ مشغول کار بود به علف هرز بزرگی برخورد که معلوم بود کسی مدتی متوجه آن نبوده است!
بی درنگ علف را بیرون کشید، اما نهال کنار علف هرز هم ناگهان از جا در آمد! مرد گیج شده بود که کار درستی کرده است یا غلط؟! و اینکه منبعد با این نوع مشکل چه باید بکند؟!
فکرش به نتیجه ای نرسید... بنابراین نزد استاد شیوانا رفت تا به جواب نهایی برسد!
شیوانا گفت:
امروز طبیعت با تو سخن گفته است تا درسی را به تو بدهد! علف هرز را باید کند، اما گاهی کندن آن گران تمام می شود و باید دست نگه داشت تا زمان دیگری از راه برسد؛ پس در زمان مناسب باید آن را بکنی!
هر کاری زمانی دارد و وقتی در زمان مناسب، کار انجام نشود زیان از راه می رسد!
شیوانا ادامه داد...
اما نکته دیگری هم وجود دارد! هر فرصتی مربوط به دوره خودش است؛ اگر زمانی را از دست دادی و ضرر کردی، از آن باید بعنوان درس برای دوره و فرصت بعدی استفاده کنی!
مثال نهال باغ، مثال فرهنگ و آداب صحیح است و مثال علف هرز، مثال غلط های رایج و سنت های نامناسب اجتماع است!
تغییر فصل و دوره برای این است که فرصت تازه ای برای بهتر کردن پیدا کنی...

هر چه بگندد نمکش می زنند...

آزمایشی برای تعیین کارکرد نیمکره های مغز!

کمی فکر کنید؛ سوال زیاد مشکلی نیست اما اگر قادر به حل این سوال باشید...
جاهای خالی را با چه اعدادی باید پر کرد؟
۱۶، ... ، ۱۰۰۰ ، ۱۵ ، ... ، ۲۰ ، ۱۰
عجله نکنید؛ کمی فکر کنید... سوال چندان مشکلی نیست، ولی اگر قادر به حل این سوال باشید
نشان فعالیت خوب سمت راست مغز شماست!
. .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
۱۶، ۶۰ ، ۱۰۰۰ ، ۱۵ ، ۳ ، ۲۰ ، ۱۰
ده بیست سه پونزده، هزار و شصت و شونزه!!

راستی اون قضیه ی سمت راست مغز رو هم جدی نگیرید!

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۴, یکشنبه

شانس آوردیم از اون طرف عکس نگرفتند...!!!

هر کاری مفهومی دارد!


همه ما با این علامت به خوبی آشنا هستیم! نشانه انگشت وسط که امروزه تبدیل به ابزاری شده تا فحاشی و تحقیر با ایما و اشاره را جایگزین معادل زبانی خود کند!
اما فلسفه وجودی این نشانه چیست؟!
انگلستان و فرانسه در خلال سالهای 1337 تا 1453 جنگهای زیادی را باهم انجام دادند که به جنگهای صد ساله موسوم است؛ در خلال این جنگها و در سال 1415، در جنگی معروف، به نام نبرد آگینکورت، سپاه فرانسه شکست سختی از سپاه انگلستان خورد... اما پیش از این شکست، فرانسوی ها طرحی را برای ناکارآمد کردن سپاه انگلستان ارائه داده بودند!
بخش بسیار کارآمد سپاه مقابل را تیراندازان ماهر انگلیسی و ولزی شامل می شدند.
همانطور که می دانید، کمانداران، زه کمان را با استفاده از انگشت وسطشان می کشند و تیر را رها می کنند!
از جانب مقامات فرانسوی، دستور رسید تا در صورت دستگیر کردن هر انگلیسی، فورا انگشت وسط او را قطع کنند! به این ترتیب آنها دیگر قادر به پرتاب تیر نخواهند بود!
از آن پس، در جنگهای مقابل، میان انگلیسیها مد شده بود که در صورتی که سربازان فرانسوی را مشاهده می کنند، انگشت وسطشان را به سمت آنها بگیرند تا با این حرکت به آنها بفهمانند که " من هنوز انگشت وسط دارم و با همین انگشت یک تیر به سمت تو شلیک خواهم کرد و تو را خواهم کشت! "
اما مسلما همه شما کاربرد امروزی این نشانه را می دانید...!

از کاربردهای پستان!!

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۳, شنبه

حماقت خالص!!

مدیریت بحران در دولت مهرورز...!!!

مدیر ایرانی!

مردی به یک مغازه فروش حیوانات رفت و درخواست یک طوطی کرد؛ صاحب فروشگاه به سه طوطی خوش چهره اشاره کرد و گفت:
طوطی سمت چپ ۵۰۰ دلار است!
مشتری گفت:
چرا این طوطی اینقدر گران است؟!
صاحب فروشگاه پاسخ داد:
این طوطی توانایی انجام تحقیقات علمی و فنی را دارد!
مشتری پرسید:
قیمت طوطی وسطی چقدر است؟!
صاحب فروشگاه پاسخ داد:
طوطی وسطی ۱۰۰۰ دلار است! برای اینکه این طوطی توانایی نوشتن مقاله ای که در هر مسابقه ای پیروز شود را دارد!!
و سرانجام مشتری از طوطی سوم پرسید و صاحب فروشگاه گفت:
۴۰۰۰ دلار!
مشتری با تعجب بسیار پرسید:
این طوطی چه کاری می تواند انجام دهد؟!!
صاحب فروشگاه جواب داد:
صادقانه بگویم من چیز خاصی از این طوطی ندیدم، اما دو طوطی دیگر او را " مدیر " صدا می زنند...!!!

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۲, جمعه

رومی یا زنگی؟!!

الاغ ملانصرالدین و تعمیر پشت بام خانه!

یک روز ملا نصرالدین برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد مصالح ساختمانی را بر پشت الاغ بگذارد و به بالای پشت بام ببرد! الاغ هم به سختی از پله ها بالا رفت... ملا مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پایین هدایت کرد!
ملا نمی دانست که خر از پله بالا می رود، اما به هیچ وجه از پله پایین نمی آید!!
ملا هر کاری کرد الاغ از پله پایین نیآمد... ملا به ناچار الاغ را رها کرد و به خانه آمد که استراحت کند؛ در همین موقع دید الاغ دارد روی پشت بام بالا و پایین می پرد!
ملا وقتی که دوباره به پشت بام رفت، می خواست الاغ را آرام کند که دید الاغ به هیچ وجه آرام نمی شود! نابراین به اتاقش برگشت...
بعد از مدتی ملا متوجه شد که سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ از سقف چوبی آویزان شده است...
سرانجام الاغ از سقف به زمین افتاد و مرد!!
ملا نصرالدین با خود گفت:
لعنت بر من که نمی دانستم اگر خر به جایگاه رفیع و بالایی برسد هم آنجا را خراب می کند و هم خودش را از بین می برد...

عشق پاک...

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۱, پنجشنبه

حضور پرشور، اون هم با چه شوری!!!

شترسواری مدل جدید اعراب!!

یک مرد واقعی و یک مسلمان واقعی!

می گویند وقتی رضاشاه تصمیم گرفت بانک ملی را تاسیس کند برای بازاری ها پیغام فرستاد که از بانک ملی اوراق قرضه بخرند؛ هیچکدام از تجار بازار حاضر به این کار نشدند!
وقتی خبر به خانم فخرالدوله، مالک بسیار ثروتمند، خواهر مظفر الدین شاه و مادر مرحوم دکتر امینی رسید به رضاشاه پیغام فرستاد که:
مگر من مرده ام که می خواهی از بازار  پول قرض کنی؟! من حاضرم در در بانک ملی سرمایه گذاری کنم!
و به این ترتیب بانک ملی با پول خانم فخرالدوله تاسیس شد...
در آن زمان یکی از قوانینی که تصویب شده بود و اجرا می شد قانون روزهای تعطیلی مغازه ها و ادارات بود! به این ترتیب هیچ کس به خواست خود و بدون دلیل موجهی نمی توانست مغازه اش را ببندد!
روزی رضاشاه با اتوموبیلش از خیابانی می گذشت که متوجه شد مغازه ای بسته است؛ ناراحت شد و دستور داد که صاحب آن مغازه را پیدا کنند و نزد او بیاورند!
کاشف به عمل آمد که صاحب مغازه، یک عرق فروش ارمنی است!! آن مرد را نزد رضاشاه آوردند؛ شاه پرسید:
پدرسوخته؛ چرا مغازه ات را بسته ای؟!
مرد ارمنی جواب داد:
قربانت گردم، امروز روز قتل مسلم بن عقیل است و من فکر کردم صلاح نیست در این روز عرق بفروشم!
شاه دستور تحقیق داد و دیدند که حق با عرق فروش ارمنی است؛ آنوقت رضاشاه عرق فروش را مرخص کرد و رو به همراهانش کرد و گفت:
در این مملکت یک مرد واقعی داریم، آن هم خانم فخر الدوله است و یک مسلمان واقعی داریم، آن هم قاراپط ارمنی است...!!!

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۹, سه‌شنبه

استتار نظامی در علف!!!

ما هم ۵۰ سال پيش مثل شما فكر می كرديم!!

این داستان را چندی پیش، یکی از دوستان که دبیر ریاضی و دارای مدال نقره المپیاد جهانی در مسابقات ریاضی می باشد برایم تعریف کرد...

یک دانشجو برای ادامه تحصیل و گرفتن دکترا همراه با خانواده اش عازم استرالیا شد. در آنجا پسر کوچکشان را در یک مدرسه استرالیایی ثبت نام کردند تا او هم ادامه تحصیلش را در سیستم آموزش این کشور تجربه کند.
روز اول که پسر از مدرسه برگشت، پدر از او پرسید:

پسرم؛ تعریف کن ببینم امروز در مدرسه چی یاد گرفتی؟!
پسر جواب داد:
امروز درباره خطرات سیگار کشیدن به ما گفتند؛ خانم معلم برایمان یک کتاب قصه خواند و یک کاردستی هم درست کردیم!
پدر پرسید:
ریاضی و علوم نخواندید؟!
پسر گفت:
نه!
روز دوم دوباره وقتی پسر از مدرسه برگشت پدر سوال خودش را تکرار کرد!
پسر جواب داد:

امروز نصف روز را ورزش کردیم؛ یاد گرفتیم که چطور اعتماد به نفسمان را از دست ندهیم و زنگ آخر هم به کتابخانه رفتیم و به ما یاد دادند که از کتاب های آنجا چطور استفاده کنیم!
بعد از چندین روز که پسر می رفت و می آمد و تعریف می کرد، پدر کم کم نگران شد! چرا که می دید در مدرسه پسرش وقت کمی در هفته صرف ریاضی، فیزیک، علوم و چیزهایی که از نظر او درس درست و حسابی بودند، می شود!
از آنجایی که پدر نگران بود که پسرش در این دروس، ضعیف رشد کند به پسرش گفت:

پسرم؛ از این به بعد دوشنبه ها مدرسه نرو تا در خانه خودم با تو ریاضی و فیزیک کار کنم!
بنابراین پسر دوشنبه ها مدرسه نمی رفت!
دوشنبه اول از مدرسه زنگ زدند که چرا پسرتان نیامده و آنها هم گفتند که مریض است!
دوشنبه دوم هم زنگ زدند و باز انها یک بهانه ای آوردند!
بعد از مدتی مدیر مدرسه مشکوک شد و پدر را به مدرسه فراخواند تا با او صحبت کند!
وقتی پدر به مدرسه رفت باز سعی کرد بهانه بیاورد، اما مدیر زیر بار نمی رفت! بالاخره پدر به ناچار حقیقت ماجرا را تعریف کرد و گفت که نگران پیشرفت تحصیلی پسرش بوده و از این تعجب می کند که چرا در مدارس استرالیا اینقدر کم درس درست و حسابی می خوانند!!
مدیر پس از شنیدن حرفهای پدر، کمی سکوت کرد و سپس جواب داد:

ما هم ۵۰ سال پیش مثل شما فکر می کردیم...!!!

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۵, جمعه

پیکان پورشه یا پورشه پیکان؟!!

آب پاکی...

در قطار مرد جوانی از همسفر سالمندش پرسید:
ساعت چند است؟
پیرمرد پاسخ داد:
از نگهبان بپرس!
مرد جوان بار دیگر پرسید:
می بخشید؛ من قصد ناراحت کردن شما را نداشتم و...
پیرمرد گفت:
ببین جوان! اگر مودبانه جواب بدهم، سر صحبت را باز می کنی؛ از من می پرسی به کدام شهر می روم و خانه ام کجاست و چکاره ام...!
وقتی بگویم چکاره ام، خواهی گفت که هرگز محل زندگی مرا ندیده ای و من از روی ادب تو را به خانه ام  دعوت می کنم!
در خانه ام دخترم را می بینی و عاشق او می شوی و از او خواستگاری می کنی...!
بگذار از همین حالا آب پاکی را روی دستت بریزم و بگویم من نمی گذارم دخترم با مردی ازدواج کند که از مال دنیا یک ساعت هم ندارد!!!

نفربر یارانه ای!!

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۳, چهارشنبه

ترکمانچای از نوع احمدی نژادی!!!

سرانجام بعد از گذشت سه سال، جزئیات یکی از زیان بار ترین قراردادهای اقتصادی بعد از انقلاب، با کشور چین برملا شد!
سه سال قبل مطابق با یک قرارداد عجیب، دولت ایران درآمد حاصل از فروش نفت را نزد دولت چین در اختیار این کشور می گذارد تا به عنوان پشتوانه ال سی های خرید کالای چینی برای ایران استفاده گردد!
بنا بر این قرارداد، دولت چین علاوه بر آن که پول خرید نفت ایران را نزد خود نگه می دارد، مدیریت این پول را نیز به عهده دارد و خود این پول را به ارزهای مختلف می تواند تبدیل کند!!
یکی از نکات جالب و البته تاسف بار در این قرارداد، این بوده است که دولت چین هیچ گونه تعهدی نسبت به نتیجه اقدام خود ندارد و اگر به خاطر تباه سهوی یا عمدی دولت چین، بخشی از سود یا اصل پول ایران با نوسانات نرخهای ارز از بین برود، مسئولیت آن بر عهده ایران است!!
اما ترکمانچای بودن این قرارداد به اینجا ختم نشده و سایر مفاد قرارداد عجیب تر است؛ از جمله اینکه دولت چین برای افتتاح ال سی یا فروش نسیه کالا به ایران، در حالی که پول نقد ایران به عنوان پشتوانه در اختیار آن کشور است، اقدام به دریافت بیمه از ایران می کند که امری عجیب و کم سابقه در بانکداری جهان است!
این موضوع به این معناست که فروشنده در حالی که مبلغی بسیار بیشتر از پول کالا به صورت نقد در اختیار دارد، اقدام به کشیدن درصد قابل توجهی (!) بر روی مبلغ کالا به عنوان حق بیمه یا هزینه ریسک کرده که این مبلغ در سالهای قبل4  درصد بوده و احتمالا در شرایط فعلی به دو برابر این رقم افزایش یافته است که در مقیاس کلی، میلیاردها دلار می شود!
محور سوم این قرارداد ترکمانچای، عدم استفاده کامل ایران از انبوه سرمایه کشور است که نزد چین سرمایه گذاری شده است و گفته می شود این رقم در حال حاضر از مرز 25 میلیارد دلار گذشته است...!
به بیان دیگر، 25 میلیارد دلار از سرمایه کشور طبق این قرارداد در اختیار دولت چین می باشد، اما به جای پرداخت سود به ایران، از ایران مبالغ سنگینی به عنوان بیمه و ریسک (!) دریافت می شود!
برای مشخص شدن ابعاد زیان کشور از محل این قرارداد، تنها به ذکر این نکته بسنده می کنیم که اگر این مبلغ هنگفت به جای سپرده گذاری نزد برادران چینی به خرید طلا اختصاص یافته بود، طی این مدت ارزش آن چندین برابر شده بود و علاوه بر آنکه اصل 25 میلیارد دلار موجود بود، حدود 50 میلیارد دلار دیگر که یارانه دو سال مردم ایران است، سود عاید کشورمان شده بود!
هر چند مطابق قانون، امکان افزایش محورهای سوال از رئیس جمهور نیست، اما بد نبود نمایندگان سوال کننده از احمدی نژاد در حاشیه سوالات خود به این موضوع هم اشاره ای کلی می کردند، به ویژه که یکی از سوالات مربوط به عدم پرداخت بودجه مصوب مترو از ذخیره ارزی بود که مسوولان دولتی خالی بودن این صندوق را بهانه می کردند و اینک برخی زمینه های آن روشن شده است...!!!

پاورقی 1: واقعا آمریکا اینقدر بد است که ما حاضریم 10 برابر به روسیه و چین باج بدهیم، ولی دست از یک شعار بی معنی بر نداریم؟!!
پاورقی 2: خدا پدر فتحعلی شاه قاجار را بیامرزد!!!

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۲, سه‌شنبه

ایول به کوکب...!!!

ویولن...


در یکی از روزهای سرد ماه ژانویه و در یکی از محلات فقیرنشین واشینگتن دی سی، صبح زود که مردم آن منطقه که اکثرا یا کارگر معدن بودند و یا صاحب مشاغل سیاه، از خانه هایشان بیرون زدند تا یک روز پر از رنج و مشقت دیگر را آغاز کنند؛ زنان و مردانی که تفریح و لذت در زندگیشان نامفهوم بود و به قول معروف، آنها زندگی نمی کردند بلکه به اجبار زنده بودند تا ریاضت بکشند که نمیرند!
آن روز نیز آن مردم بینوا در حالی که خیلی هایشان کارگر روزمزد بودند و نمی دانستند آیا امشب هم با چند دلار به خانه باز می گردند و یا باید با دست خالی به خانه های نکبت زده شان بروند و از فرزندانشان خجالت بکشند خود را برای روزی مشقت بار آماده می کردند که ناگهان صدای ویولن زیبایی از گوشه یک خرابه به گوش رسید...!
آوای ویولن آنقدر زیبا و مسحورکننده بود که پای آن مردم فقیر از رفتن باز ماند! اکثر آنها با اینکه می دانستند اگر دیر برسند جریمه می شوند بدون توجه به این مشکل، در آن خرابه که اندازه یک سالن کنسرت بود جمع شدند و حدود دو ساعت و نیم با گوش دادن به آن آهنگهای زیبا و استثنایی اشک ریختند، خندیدند، به خاطراتشان فکر کردند و سرانجام نیز ویولونیست خیابانی که مردی 35 ساله بود کارش تمام شد و ویولن خود را برداشت و آماده رفتن شد... اما در همین حال و احوال تشویق بی امان مردم، همه آنها را به صف کرد و به همگی که حدود 300 نفر بودند نفری 5 دلار داد و سپس در حالیکه برای آنان بوسه می فرستاد سوار تاکسی شد و رفت تا مردمان فقیر از فردا این ماجرا را همچون افسانه به دوستانشان بگویند!
اما در آن روز هیچکس نفهمید ویولونیست 35 ساله کسی نیست جز " جاشوا بلیکی " از بهترین موسیقی دانان جهان که سه روز قبل بلیت کنسرتش هر کدام 100 دلار به فروش رفته بود!!
فردای آن روز جاشوا به یکی از دوستانش که از این موضوع با خبر شده بود گفت:
من فرزند فقرم؛ آن روز وقتی در کنسرت فقط مردم ثروتمند را دیدم از خودم خجالت کشیدم که فقیران را از یاد برده ام... به همین خاطر به آن محله فقیرنشین رفتم و همان کنسرت دو ساعت و نیمه را تکرار کردم، بعد هم وقتی یادم آمد اکثر آنها به خاطر من باید جریمه شوند تمام پولی را که از کنسرت نصیبم شده بود را میان آنها تقسیم کردم و چقدر هم لذت بردم...
پاورقی: قابل توجه موسیقیدان های معتقد، مجاز، مسلمان و پایبند به اصول شرعی کشور اسلامی ایران که همه چیزشان درست، پاک و سالم است و هیچ سنخیتی با این ویولنیست کافر و ملحد ندارند!!!

جاوا اسكریپت

كد موزیك بی کلام

كد موزیك بی کلام