۱۳۹۱ تیر ۲, جمعه

بادكنک!

در يک شهربازی پسركی سياه پوست به مرد بادكنک فروشی نگاه می كرد كه از قرار معلوم فروشنده مهربانی بود.
بادكنک فروش يک بادكنک قرمز را رها كرد تا در آسمان اوج بگيرد و بدينوسيله جمعيتی از مشتريان جوان را جذب خود كرد! سپس بادكنک آبی و همينطور يک بادكنک زرد و بعد ازآن يک بادكنک سفيد را رها كرد...!
بادكنک ها سبكبال به آسمان رفتند و اوج گرفتند و ناپديد شدند! پسرک سياهپوست هنوز به تماشا ايستاده بود و به يک بادكنک سياه خيره شده بود، تا اينكه پس از لحظاتی پرسيد:
آقا! اگر بادكنک سياه را رها می كرديد بالاتر می رفت؟!
مرد بادكنک فروش لبخندی به روی پسرک زد و با دندان، نخی را كه بادكنک سياه را نگه داشته بود، بريد و بادكنک به طرف بالا اوج گرفت و سپس گفت:
آن چيزی كه سبب اوج گرفتن بادكنک می شود رنگ آن نيست، بلكه چيزی است كه در درون خود بادكنک قرار دارد!
آری؛ رنگ ها، تفاوت ها و... مهم نيستند؛ مهم درون آدم است! چيزی كه در درون آدمها است تعيين كننده مرتبه و جايگاهشان است و هر چقدر ذهنيات ارزشمندتر باشد، جايگاه والاتر و شايسته تری نصيب آدمها می شود...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

جاوا اسكریپت

كد موزیك بی کلام

كد موزیك بی کلام