۱۳۹۰ دی ۲۷, سه‌شنبه

خانـم محـترم!

عصر دلگیر جمعه است و دیوارهای خانه قلبم را فشار می دهد... می زنم به خیابان و بی هدف گام بر می دارم!
از سرازیری یکی از پل های شهر به سمت موج شکن می روم که صدای متناوب بوق خودروی نه چندان مدل بالا توجهم را جلب می کند! مسیر نگاه راننده را دنبال می کنم و به دختر جوان قدبلندی تقریبا 25 ساله می رسم!

به روی خودم نمی آورم و به مسیرم ادامه می دهم...
اما راننده نه چندان باشخصیت گویا دست بردار نیست! دخترک بیچاره هم از روی حجب و حیا و شاید هم ترس، سرعت قدمهایش را اضافه می کند! کمی جلوتر پسرک راننده ترمز می زند؛ دیگر مطمئن شدم که هدفش چیست...! باز هم به روی خودم نمی آورم و از کنارش بی تفاوت رد می شوم... پسرک موی دماغ می شود و سرعتش را هم قدم دختر بیچاره می کند و شیشه ی سمت کمک را پایین می دهد و می گوید:
خانم محترم؛ کجا تشریف می برید؟!
دخترک جوابی نمی دهد... پسر راننده که دست بردار نیست این بار نیشش را تا بناگوش باز می کند و باز می گوید:
خانم عزیز؛ بنده همه جوره در خدمت شما هستم!
این بار دختر با فریادی بلند توام با خشم به پسر راننده می گوید که مزاحم نشود؛ اما خوب، پسرک حالیش نیست...! لابد فکر می کند دختر سوژه اش دارد " ناز " می کند! نیش ترمزی می زند و همانطور در حال رانندگی کیف پولش را از جیب شلوارش می کشد بیرون و می گوید:
خانم محترم؛ بیا بابا... هر چی تو بگی! قربونت برم، ضدحال نزن دیگه!!
لای کیف پولش را باز کرده و اسکناس و چک پول تعارف می کند و همزمان چشمک می زند که دخترک سخت نگیرد!
یک آن هوس می کنم که بپرم و درب ماشینش را باز کنم و بکشمش پایین و با قوت هر چه تمام تر پس کله اش را بگیرم و صورتش را توی شیشه ی ماشینش خرد کنم، اما چون با خشونت مخالفم منصرف می شوم!
در فکر ادب کردن پسرک مزاحم بودم که ناگهان دیدم دخترخانم قصه ما به سرعت برق دستهایش را روی شیشه درب ماشین می گذارد و تا سینه داخل ماشین خم می شود!!
گل از گل پسرک شکفته می شود...
با خود می گویم اینجا چه خبر است؟! نه به آن شوری شور و نه به این بی نمکی!!
اما گویا اوضاع چندان هم عادی نیست!! دخترک دور و برش را نگاه می کند و گویا در حال سنجش اوضاع و اطرافش است! همین طور که داشتم با علامت های سوال در ذهنم کلنجار می رفتم که دیدم دخترک لبخند پهنی می زند و می پرسد:
حالا چی چی داری؟!
پسرک هم کیفش را بالا می آورد و نگاه هرزه اش از روی لبهای دختر تا سینه هایش پایین می آید...! ناگهان و ظرف یک چشم بر هم زدن، دخترک کیف پول را در هوا از دست پسر می قاپد و با تمام قدرت آن طرف خیابان پرت می کند و مثل فشنگ به سمت دیگر می دود...!
از آنطرف صدای کشیده شدن ترمز دستی و بازشدن درب ماشین می آید و مردک مزاحم از ته جگرش فریاد می زند:
اووووووووووووووووووووووووووووووی... جنده!!
و من همینطور که به مسیرم به طرف موج شکن ادامه می دهم با خودم فکر می کنم که چفدر جالب است که در ایران تا وقتی فکر می کنند دخترکی یا زنی، جنده است " خانم محترم " صدایش می کنند و وقتی مشخص می شود این کاره نیست تبدیل به یک " جنده " می شود...!!!

پاورقی: نگارنده بابت بکاربردن بعضی از واژه های نامانوس و خارج از ادبیات گفتاری، از خوانندگان پوزش می خواهد و لازم به توضیح می داند که تنها دلیل قیدکردن آن واژه ها نقل قول واقعی و پرداختن به ریشه فرهنگی اشاره شده می باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

جاوا اسكریپت

كد موزیك بی کلام

كد موزیك بی کلام