۱۳۹۰ آذر ۲۶, شنبه

هدفم گم شد...!

نمى دانم داستان پيرمردى را كه مى خواست به زيارت برود اما وسيله اى براى رفتن نداشت را شنيده ايد یا نه...
به هر حال يكى از دوستان او، اسبى برايش آورد تا بتواند با آن به زيارت برود...
يكى دو روز اول اسب، پيرمرد را با خود برد و پيرمرد خوشحال از اينكه وسيله اى براى سفر گير آورده است به اسب رسيدگى مى كرد، غذا می داد و او را تيمار می كرد؛ اما دو سه روز كه گذشت، ناگهان پاى اسب زخمى شد و ديگر نتوانست راه برود!
پيرمرد مرهمى تهيه كرد و پاى اسب را بست و از او پرستارى كرد تا كمى بهتر شد. چند روزى با او حركت كرد اما اين بار، اسب از غذا خوردن افتاد!
هر چه پيرمرد تهيه می كرد اسب لب به غذا نمی زد و معلوم نبود چه مشكلى دارد!
پيرمرد در پى درمان غذا نخوردن اسب، خود را به اين در و آن در می زد، اما اسب همچنان لب به غذا نمی زد و روز به روز ضعيف تر و ناتوان تر می شد... تا اينكه يک روز از فرط ضعف و ناتوانى نقش بر زمين شد و سرش به سنگ خورد و به شدت زخمى شد!
اين بار پيرمرد در پى درمان زخم سر اسب بر آمد و هر روز از او پرستارى می كرد...
روزها گذشت و هر روز يک اتفاق جديد براى اسب می افتاد و پيرمرد او را تيمار می كرد، تا اينكه ديگر خسته شد و آرزو كرد اى كاش يک اتفاقى بيافتد كه از شر اسب راحت شود!
آن اتفاق هم افتاد و مردى كه اسب پيرمرد را ديد، خواست آن را از پيرمرد خريدارى كند! پيرمرد خوشحال شد و اسبش را فروخت...
وقتى صاحب جديد، سوار بر اسب دور می شد، ناگهان يک سوال در ذهن پيرمرد درخشيد و از خود پرسيد:
من اصلا اسب را براى چه كارى همراه خود آورده بودم؟!
اما هر چقدر فكر كرد يادش نيامد اسب به چه دليلى همراه او شده بود! پس با پاى پياده به ده خود بازگشت و چون مدت غيبت پيرمرد طولانى شده بود همه اهل ده جلو آمدند و به گمان اينكه از زيارت بر می گردد، زيارتش را تبريک گفتند!!
تازه پيرمرد به خاطر آورد كه به چه هدفى اسب را همراه برده و اهالى ده هم تا روزها بعد تعجب می كردند كه چرا پيرمرد مدام دست حسرت بر دست می كوبد و لب می گزد!!

نتیجه اخلاقی: از نظر نگارنده، بسيارى از ما در زندگى محدود خود، مانند اين پيرمرد به چيزها يا كارهايى مشغول می شويم كه ما را از رسيدن به هدف واقعی مان باز می دارند، اما تا موقعى كه مشغول آنها هستيم، چنان آنها را مهم و واقعى تلقى می کنيم كه حتى به خاطر نمی آوريم هدفى غير از آنها هم داشته ‏ايم...!
و زمانی که آنها را از درون، مریض و تهی می یابیم که زمان زیاد و ارزشمندی را تلف کرده ایم...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

جاوا اسكریپت

كد موزیك بی کلام

كد موزیك بی کلام