۱۳۹۰ دی ۳, شنبه

وصیت نامه نادرشاه افشار...

از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفی گری و دین بازی جوانان یک مملکت واهمه داشت! جوانی که از آرمانهای بزرگ میهنی و ملی خود فاصله گرفت، نه تنها کمک جامعه نیست بلکه باری به دوش هموطنانش است!
ای خردمندان و ای دانشمندان سرزمین من! آزادی اراضی کشور ایران با قدرت شمشیر و سپاه من، اما تربیت نسلهای آینده با افکاری روشن و به دور از تحمیق با شما... اگر شما مردم را آگاهی بخشید و آنها را از خرافه به دور سازید، دیگر نیازی به شمشیر نادر نخواهد بود!
شاهنامه فردوسی خردمند، راهنمای من در طول زندگی بوده است! ای مردم؛ در انتخاب بزرگان کشور خود دقت کنید و کسانی را که نیرنگ کار، جاه طلب و خودخواه و شیاد هستند را به حضورتان راه ندهید!
فتح هند افتخاری نبود برای من؛ دستگیری متجاوزین و سرسپردگانی مهم بود که بیست سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را در حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند... اگر به دنبال افتخار بودم سلاطین اروپا را می توانستم به بردگی بگیرم، اما این از آیین جوانمردی و خوی ایرانی من به دور بود!
کمربند و تاج سلطنت، نشان نوکری برای سرزمینم است! نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد، اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد... این آرزوی همه عمرم بوده است!
هنگامی که برخواستم، از ایران ویرانه ای ساخته بودند و از مردم کشورم بردگانی زبون و همه جا آخوند بود و بیگانه پرستی!! سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان را در طول تاریخ ایران دوباره زنده کرد... سپاه نادر تنها به دنبال حفظ کشور و امنیت آن بوده است...
برای حدود و مرزهای کشورم هیچ وقت با کسی گفتگو نمی کنم، بلکه آن را با قدرت اراده خود و فرزندان کشورم به چنگ می آورم و از آن حراست می کنم!
با خود می گفتم باید راهی جست در تاریکی شبهای عصیان زده سرزمینم... من همیشه به دنبال نوری بودم؛ نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان! چه بلای دهشتناکی
است که ببینی همه جان و مال و ناموست در اختیار بیگانگان قرار گرفته و دستانت بسته است! نمی توانی کاری کنی اما همه وجودت برای رهایی در تکاپوست... نیرویی با عشق به ایران از اعماقم فریاد می زد تو می توانی التیام گر باشی... حرکتم را با نام ایران آغاز کردم!
تمام وجودم و زندگی ام را برای سرفرازی میهنم بخشیدم؛ به این امید که افتخاری ابدی برای کشورم کسب کنم! هنگامی که در قزوین بودم سوگند یاد کردم که ایرانی را سرور و سالار جهان کنم و ایرانیان را از تجاوزات دشمنان محفوظ بدارم! من وظیفه خویش را به انجام رساندم؛ آیا دیگران نیز چنین کردند؟!
در سرزمینی که فقر و انحطاط و تجاوزگری در آن بیداد می کند، ساختن مسجد و خواندن نماز و دعا به چه دردی می خورد؟! این پولها و سرمایه را باید برای ساختن و پروراندن جوانانی شجاع و میهن پرست خرج کرد که اول ستون یک مملکت آزاد را بسازند... خمس و زکات و اوقافتان را به این جوانها بدهید...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

جاوا اسكریپت

كد موزیك بی کلام

كد موزیك بی کلام