۱۳۸۹ دی ۲۵, شنبه

روباه و کلاغ...!

کلاغ پيری تکه پنيری دزديد و روی شاخه درختی نشست!
روباه گرسنه ای که از زير درخت می گذشت، بوی پنير شنيد؛ به طمع افتاد و رو به کلاغ گفت:
ای وای تو اونجايی؟! می دانم صدای معرکه ای داری! چه شانسی آوردم! اگر وقتش را داری کمی برای من بخوان! دمت گرم...!
کلاغ، پنير را کنار خودش روی شاخه گذاشت و گفت:
اين حرفهای مسخره را رها کن! اینها را برو برای عمه ات تعریف کن! اما چون گرسنه نيستم حاضرم مقداری از پنيرم را به تو بدهم کوفت کنی!!
روباه گفت:
ممنونت می شوم جیگر! ( با عرض معذرت از کسانی که جیگر دوست ندارند!! )، بخصوص که خيلی گرسنه ام! اما من واقعا عاشق صدايت هم هستم!!
کلاغ گفت:
باز که شروع کردی نسناس! اگر گرسنه ای، جای اين حرفها دهانت را باز کن؛ از همين جا يک تکه می اندازم که صاف در دهانت بيافتد!
روباه دهانش را باز باز کرد...!
كلاغ گفت:
بهتر است چشمت را ببندی که نفهمی تكه بزرگی می خواهم برايت بياندازم يا تکه کوچکی!!
روباه گفت:
بازيه؟! خيلی خوبه! بهش ميگن بسکتبال!!
خلاصه... روباه چشمهايش را بست و دهان را بازتر از پيش کرد و کلاغ فوری پشتش را به طرف روباه گذاشت و فضله ای کرد که صاف در عمق حلق روباه افتاد!!
روباه عصبانی بالا و پايين پريد و تف کرد و گفت:
خاک بر سر بی شعور! اين چی بود؟!
کلاغ گفت:
کسی که تفاوت صدای خوب و بد را نمی داند، تفاوت پنير و فضله را هم نبايد بفهمد...!!!

پانوشت کوجه لوتکا: تقديم به دو نفر از نمايندگان مجلسی که در راستای حذف صدای استاد شجريان گفته بودند:
من از شنيدن صدای شجريان حالم به هم می خورد!!
و دیگری که گفته بود:
صدای چوب خشک از صدای شجریان بهتر است!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

جاوا اسكریپت

كد موزیك بی کلام

كد موزیك بی کلام