روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد؛ زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد و بیراه گفتن کرد!
بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش داد، تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت:
مادمازل؛ من لئون تولستوی هستم...!
زن که بسیار شرمگین شده بود، عذرخواهی کرد و گفت:
چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید؟!
تولستوی در جواب گفت:
شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید...!!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر