۱۳۹۰ آبان ۱۵, یکشنبه

احترام به عقاید، تا کجا و به چه قیمت؟!!

موضوع احترام گذاشتن به عقاید دیگران در حالت کلی دارای مفهوم مبهمی می باشد! چرا که قبل از هر چیز باید مشخص شود که آیا احترام به عقاید به معنی احترام به اجرایی شدن آن عقاید هم هست یا نه؟! اگر بلی، مساله آزادی های فردی و اجتماعی به میان کشیده می شود؛ به این معنی که آیا باید به عقایدی که در صورت اجرایی شدن، آزادی های فردی و اجتماعی دیگران را مختل می کنند احترام گذاشت؟!
مثلا آیا باید در عمل به نژادپرستی احترام گذاشت؟! یا بهتر است بگویم که آیا باید حضور و فعالیت نژادپرستانه یک نژادپرست را در جامعه پذیرفت؟ حضور کسی که معتقد است باید همه زنهای اطرافش را به قتل برساند چطور؟!
مثالهای ساده تری هم وجود دارد! مثلا کسی که معتقد است همه آدمها باید بر اساس استانداردهای او لباس بپوشند، چطور؟! یا کسی که معتقد است باید هر وقت که دلش خواست بتواند در باغ همسایه اش مهمانی بگیرد، چطور؟!
در اینجا آزادی های فردی و اجتماعی مطرح می شوند و مبانی لیبرالیسم و حقوق شهروندی و حتی حقوق بشر هم در معرض خطر قرار می گیرند؛ بنابراین در این تعریف، احترام به هر عقیده ای بی معنی است! این تعریف از این جهت ارائه می شود که در واقع عقیده داشتن به چیزی، هم می تواند باورمندی به یک رفتار باشد و هم می تواند باورمندی به یک مفهوم صرفا نظری باشد که در رفتار بی اثر است.
اگر یک عقیده به معنی باورمندی به یک رفتار باشد و آن رفتار ناقض آزادی های فردی یا اجتماعی دیگران باشد، آنگاه نمی توان به آن عقیده احترام گذاشت!
و اما در حالت دوم، اگر بگوییم که معنی احترام گذاشتن به عقاید دیگران، به معنی احترام به اجرایی شدنشان نیست، بحث تنها به آزادی بیان به شکل بی قید و بند منحصر می شود؛ به این معنی که هر عقیده ای قابل بیان است و کسی نباید به خاطر بیان عقیده اش سرزنش شود. پس در اینجا احترام به باورهای دیگران، همان پذیرفتن اصل آزادی بیان است.
مثلا فرض کنیم که کسی باور دارد که انسانها باید یکدیگر را به دندان بدرند و آدمخواری باید آزاد باشد! یا کسی معتقد است که باید همه بودایی ها را کشت و از طرف دیگر، فرد دیگری معتقد است همه غیر بودایی ها را باید کشت! یا کسی طرفدار کودک آزاری است! اگر در اینجا منظور از احترام به عقاید، آزادی بیان باشد، در نهایت می توان به این افراد حق داد که آزادانه عقیده شان را بازگو کنند، ولی لزوما این به این معنی نیست که بتوانند آنها را اجرایی هم بکنند!
با توجه به مثالهای فوق، همین جا متوجه می شویم که حتی دادن حق آزادی بیان به کسی که کودک آزاری را مجاز می داند، قدری نامانوس و غم انگیز به نظر می رسد!
مثلا تصور کنید که شبکه ای ماهواره ای دائم در حال صحبت کردن از فواید تجاوز به کودکان و مورد ضرب و شتم قرار دادن آنان است!! (البته باید توضیح بدهم که مثالها عامدانه افراطی آورده شده اند که بتوان فراتر از مقایسه های سلیقه ای در مورد صدور مجوز به عقاید، موارد ممکن را شرح داد) در چنین مثالهایی در می یابیم که حتی دادن آزادی بیان به برخی عقاید برایمان سخت است؛ البته منطق حکم می کند که تا کسی دست به عملی نزده است مجرم شناخته نشود! اما مساله این است که آزادی بیان برای چنین عقایدی چه ضرری می تواند داشته باشد!
اگر این آزادی تنها در حد حرف زدن باشد، آیا ممکن نیست این حرفها زمینه ساز بروز فجایع انسانی و جنایات بشوند؟ مثلا مباحث نژادپرستانه یا ایدئولوژیک در زمینه ایدئولوژی های فاشیستی ممکن است باعث شوند که افراد ناآگاه، فریب خورده و حرفها ناگهان در موقعیتی غیرقابل کنترل، تبدیل به عمل شوند! البته به نظر نگارنده باید چیزی که مانع از عملی شدن این عقاید می شود، استدلال هایی باشد که در رد آنها به کار می روند؛ یعنی باید سطح آگاهی عمومی بالا رود!
از سوی دیگر بیان همه عقاید سبب می شود راه بر سوء استفاده بسته شود؛ چرا که با بیان هر عقیده ای بلافاصله در مورد آن بحث می شود و این به جامعه آگاهی می بخشد؛ در این حالت دیگر کسی نمی تواند از ناآگاهی دیگری به این دلیل که برای اولین بار با زمینه های استدلالی یک عقیده غلط مواجه شده است، سوء استفاده کند؛ چرا که قبلا آن عقیده بیان شده و مبانی استدلالی اش در جایی رد شده اند!
حال وقتی عقاید از مثال هایی که در بالا آورده شد، معتدل تر بشوند و تصدیق و رد آنها توزیع نزدیک به هم داشته باشند، آنگاه قضاوت کردن در مورد احترام گذاشتن به آنها مشکل می شود!
در اینجا لازم است که شاخص های دقیقی برای عقاید قابل احترام و غیرقابل احترام وجود داشته باشند؛ این شاخص ها در واقع همین الان در جوامع مختلف وجود دارند و این احترام گذاری در قالب عرف انجام می شود. حتی ممکن است در دو جامعه مختلف، به گونه متفاوتی با یک عقیده یکسان، رفتار شود؛ اما در حالت کلی به نظر می رسد که بهترین شاخص برای تشخیص یک عقیده قابل احترام از یک عقیده غیرقابل احترام، این است که آن عقیده آزادی های فردی و اجتماعی دیگران را که به آن معتقد نیستند، محدود نکند؛ البته در اینجا باز یک شبهه ایجاد می شود که آن هم این است که وقتی به عقیده ای که دیگران را محدود می کند احترام گذاشته نشود، صاحب عقیده فوق محدود شده است!
اینجا مفاهیمی چون حریم شخصی و حق مالکیت بر اشیاء به شکل یکسان برای همه افراد، شبهه را رفع می کند. اینگونه مفاهیم، پایه های برابری انسانها از بهره مندی از محیط پیرامونشان که در اثر یک قرارداد اجتماعی مکان عمومی یا مکان خصوصی نامگذاری شده است را تضمین می کنند. این قراردادها هم خود وابسته به نیاز انسان به احساس امنیت و بنیان های تشکیل جامعه هستند که خود بحث مفصلی است.
در واقع ریشه بحث ما به نیاز انسانها به زندگی کردن در جوار هم بر می گردد؛ این نیاز موجب می شود که آزادی ها را با مفاهیمی چون حریم شخصی و برابری های اجتماعی اولیه تعریف کنیم. این آزادی ها خود در جوار نوعی محدودیت تعریف شده اند، اما چاره ای جز این نیست که همه بتوانند از زندگی در جوار هم احساس رضایت کنند و امنیت به حداکثر برسد. حال بدیهی است که عقایدی که بخواهند این آزادی ها را که حداکثر ممکن هستند، عملا تهدید کنند، قابل احترام نیستند! بنابراین لزوما هرعقیده ای قابل احترام نیست...

پانوشت:
لازم است بدانیم احترام گذاشتن به یک عقیده به چه معنی است؟!
اگر احترام گذاشتن را به معنی پذیرش رسمی یک عقیده بدانیم که صرفا بگوییم چنین عقیده ای وجود دارد، در اینصورت احترام گذاشتن به هر عقیده ای، خود از پیش اتفاق افتاده است و اصولا فعلی اضافی است؛ چرا که یک عقیده که در موردش بحث می شود، ابتدا وجود داشته است که در موردش بحث می شود!
اما احترام گذاشتن به معنی داشتن رفتار صلح آمیز با آن عقیده و محروم نکردنش از ابراز آن یا اجرای رفتار عملی مورد نیازش و عدم توهین به آن است!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

جاوا اسكریپت

كد موزیك بی کلام

كد موزیك بی کلام