پیری برای جمعی سخن می راند... او لطیفه ای برای حضار تعریف کرد و همه دیوانه وار خندیدند! بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند...! او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید!! او لبخندی زد و گفت:
وقتی که نمی توانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید، پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مساله ای مشابه ادامه می دهید؟!!
نتیجه اخلاقی: گذشته را فراموش کنید و به جلو و آینده نگاه کنید...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر