عتیقه فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید كاسه ای نفیس و قدیمی دارد كه در گوشه ای افتاده و گربه در آن آب می خورد. با خودش گفت اگر قیمت كاسه را بپرسد رعیت ملتفت مطلب می شود و قیمت گرانی بر آن می نهد؛ لذا گفت:
عموجان چه گربه قشنگی داری! آیا حاضری آن را به من بفروشی؟
رعیت گفت:
چند می خری؟
عتیقه فروشی گفت:
ده هزار تومان!
رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه فروش داد و گفت:
خیرش را ببینی...
عتیقه فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت:
عموجان؛ این گربه ممكن است در راه تشنه اش شود، بهتر است كاسه آب را هم به من بفروشی!
رعیت گفت:
قربان؛ من به این وسیله تا به حال پنج گربه فروخته ام! كاسه فروشی نیست!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر