سرپرست وزارت آموزش و پرورش می گوید:
کتاب های درسی دختران و پسران باید جدا بشود!
البته اینکه چرا خداوند بزرگ برای دختران و پسران و مردان و زنان یک کتاب مشترک فرستاده از اسرار است و اسرار را نه سرپرست وزارت آموزش و پرورش می داند و نه دختران و پسران!!
با این اوصاف احتمالا در کتاب درسی دختران داستان دهقان فداکار اینگونه خواهد شد...
با این اوصاف احتمالا در کتاب درسی دختران داستان دهقان فداکار اینگونه خواهد شد...
صغرا خانم فداکار!
صغرا خانم فداکار وقتی از پاتختی فاطی خانم و باقر آقا اینا بر می گشت خیلی ناراحت شد که دید کوه ریزش کرده! اول خواست پیراهنش را در بیاورد و به چوبدستی اش ببندد و آتش بزند، بعد یادش آمد که لخت می شود و اگر چشم مسافران نامحرم به او بیافتد، خدا او را با چوبدستی اش در آتش جهنم می اندازد!!
بعد خواست چادرش را از روی سرش بردارد و از آن استفاده کند که یاد موهایش افتاد و اینکه آن دنیا او را بخاطر این کار از موهایش آویزان می کنند!
سپس متوجه شد لازم نیست مثل مردها به هر بهانه ای لخت بشود، او زن است و خدا به او عقل داده است! لذا نفت فانوسش را ریخت روی چوبدستی اش و آن را آتش زد! سپس خواست بطرف قطار بدود که یادش آمد دویدن برای زن بد است و کراهت دارد! چون لباسش در اثر دویدن به اندامش می چسبد و اگر نامحرمی در آن وقت شب و در لابلای کوهستان برجستگی های بدنش را ببیند، و یا خط شورت و بند سوتینش بیرون بزند، آن دنیا در دوزخ می افکنندش و در یکی از مدخل های بدنش، به مدت هزار سال قیر داغ می ریزند!! بنابراین با وقار و متانت، سلانه سلانه به طرف قطار رفت! اما...
اما دیگر خیلی دیر شده بود و قطار با سرعت تمام با سنگ ها برخورد کرد و همه ی مسافران شهید شدند!!
بعد از چند سال، صغرا خانم نیز از این دنیا رفت و طبق اخباری که از آن دنیا آورده اند، بخاطر تقوی و پاکدامنی که آن شب از خودش نشان داد و همه نکات شرعی را رعایت کرد، در طبقه هفدهم بهشت و در یک پنت هاوس شیک و مجلل به همراه سونا و جکوزی اسکان داده شده و یک دستگاه مرسدس بنز CLS 350 نیز به همراه راننده شخصی در اختیارش گذاشته شده است!!
انا لله و انا الیه راجعون
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر