فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛
فقر اینه که رژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛
فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت می گذاری از شام دیشب و فرداشب خانواده ات بهتر باشه؛
فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی، اما از تاریخ کشورت هیچی ندونی؛
فقر اینه که از بابک و افشین و سیاوش و باربد و شروین و اردشیر و رازی و مولوی و رودکی و خیام و... چیزی جز اسم ندونی، اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریتنی اسپیرز رو پیگیری کنی؛
فقر اینه که وقتی با زنت میری بیرون مدام بهش گوشزد کنی که موها و گردنش رو بپوشونه، اما وقتی تنها میری بیرون جلو پای زن یکی دیگه ترمز بزنی و بهش بگی خوششششگلهههه؛
فقر اینه که وقتی کسی ازت می پرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛
فقر اینه که ۶ بار مکه رفته باشی و گرسنگی و درموندگی همسایه بغلیت رو ندونی؛
فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه؛
فقر اینه که کلی پول بدی و یک عینک پلیس تقلبی بخری، اما فلان کتاب معروف رو نمی خری تا فایل پی دی اف ش رو مجانی گیر بیاری؛
فقر اینه که حاجی بازاری باشی و پولت از پارو بالا بره، اما کفشهات واکس نداشته باشه و بوی عرق زیر بغلت حجره ات رو برداشته باشه؛
فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛
فقر اینه که ۱۵ میلیون پول مبلمان منزل رو بدی، اما غیر از ترکیه و دوبی هیچ کشور خارجی رو ندیده باشی؛
فقر اینه که ماشین ۶۰ میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛
فقر اینه که به زنت بگی کار نکن، ما که احتیاج مالی نداریم؛
فقر اینه که همه جا شعار بدی که دموکراسی می خوای، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛
فقر اینه که وقتی ازت بپرسن سرگرمی های تو، چی هستند بعد از یک مکث طولانی بگی موزیک و تلویزیون؛
فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت ( یخچال هایت! ) باشه؛
فقر اینه که رژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛
فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت می گذاری از شام دیشب و فرداشب خانواده ات بهتر باشه؛
فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی، اما از تاریخ کشورت هیچی ندونی؛
فقر اینه که از بابک و افشین و سیاوش و باربد و شروین و اردشیر و رازی و مولوی و رودکی و خیام و... چیزی جز اسم ندونی، اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریتنی اسپیرز رو پیگیری کنی؛
فقر اینه که وقتی با زنت میری بیرون مدام بهش گوشزد کنی که موها و گردنش رو بپوشونه، اما وقتی تنها میری بیرون جلو پای زن یکی دیگه ترمز بزنی و بهش بگی خوششششگلهههه؛
فقر اینه که وقتی کسی ازت می پرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛
فقر اینه که ۶ بار مکه رفته باشی و گرسنگی و درموندگی همسایه بغلیت رو ندونی؛
فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه؛
فقر اینه که کلی پول بدی و یک عینک پلیس تقلبی بخری، اما فلان کتاب معروف رو نمی خری تا فایل پی دی اف ش رو مجانی گیر بیاری؛
فقر اینه که حاجی بازاری باشی و پولت از پارو بالا بره، اما کفشهات واکس نداشته باشه و بوی عرق زیر بغلت حجره ات رو برداشته باشه؛
فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛
فقر اینه که ۱۵ میلیون پول مبلمان منزل رو بدی، اما غیر از ترکیه و دوبی هیچ کشور خارجی رو ندیده باشی؛
فقر اینه که ماشین ۶۰ میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛
فقر اینه که به زنت بگی کار نکن، ما که احتیاج مالی نداریم؛
فقر اینه که همه جا شعار بدی که دموکراسی می خوای، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛
فقر اینه که وقتی ازت بپرسن سرگرمی های تو، چی هستند بعد از یک مکث طولانی بگی موزیک و تلویزیون؛
فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت ( یخچال هایت! ) باشه؛
فقر اینه که دیدن سریال های بی محتوای فارسی وان از دانستن اتفاقاتی که توی مملکتت داره می افته واجب تر باشه؛
فقر اینه که ۳۰۰ هزار تومن بدی برای بچه ات ماشین کنترلی چینی بخری، اما براش ۲ تا کتاب مفهومی نخری؛
فقر اینه که اسم و تاریخ تولد تک تک بازیکنهای چلسی و تاتنهام و بارسلونا و آث میلان رو بدونی، اما یک بار هم لای جوامع الحکایات و لوامع الروایات رو باز نکرده باشی؛
فقر اینه که ماشین ۸۰ میلیونی سوار بشی و بعد از اتمام شب نشینی های دیروقت، ساعت ۳ نصفه شب ۶ تا بوق خفن برای تشکر از صاحبخونه بزنی؛
فقر اینه که برای پاهات کفش ۴۵۰ تومنی بخری، اما برای چشات که سلطان بدنت هستند عینک آفتابی ۶ هزار تومنی از دست فروش کنار خیابون بخری؛
فقر اینه که برای مهمونی رفتن ۳۸ دست کت و شلوار رنگارنگ توی کمد اتاقت داشته باشی، اما برای ورزش رفتن زیرپیراهنی دست دوم رنگ و رو رفته رو بپوشی؛
فقر اینه که روزی سه تا روزنامه ورزشی می خری و می خونی، اما نمی دونی پائولو کوئیلو کیه؛
فقر اینه که تویوتا لنکروزر ۱۲۰ میلیون تومنی سوار بشی، اما وقتی میری مهمونی هر ۱۰ دقیقه یک بار بری بهش سر بزنی که روش خط نیافتاده باشه؛
فقر اینه که موقع سوارشدن به آسانسور ۵ بار به کسی که نمی شناسی تعارف می کنی که اون اول سوار بشه، اما تو رانندگی حاضر نیستی یک صدم ثانیه گذشت کنی و به راننده بغلی که همسن پدرت هستش راه بدی؛
فقر اینه که...
حالا متوجه شدید چرا ما جهان سومی ها فقیریم...؟!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر