تو با چشمان باز رفتی و من با دهان بسته هنوز هستم...
تو با لبی خندان رفتی و من با چشمی گریان هنوز هستم...
تو با مشت گره کرده رفتی و من با بازوی قطع شده هنوز هستم...
تو با روی سپید رفتی و من با روی سیاه هنوز هستم...
تو با دلی پر از آرزو رفتی و من با قلبی بدون آرزو هنوز هستم...
تو با عشقی سرشار رفتی و من با نفرتی مالامال هنوز هستم...
تو با آرزوی بودن رفتی و من با غم بودن هنوز هستم...
تو با روی سپید رفتی و من با روی سیاه هنوز هستم...
تو با غروب بهار رفتی و من با طلوع زمستان هنوز هستم...
تو با دلی سیراب از خون رفتی و من با شکمی گرسنه نان هنوز هستم...
تو با هزاران امید رفتی و من ناامید هنوز هستم...
تو با روی سپید رفتی و من با روی سیاه هنوز هستم...
تو با من دوست بودی و رفتی و من با تو غریب بودم و هنوز هستم...
تو با قول زنانه رفتی و من با قول مردانه هنوز هستم...
تو با مرگ اقاقیا رفتی و من با زندگی هرزعلفها هنوز هستم...
تو با روی سپید رفتی و من با روی سیاه هنوز هستم...
امروز یکشنبه سوم بهمن، سالروز تولد ندا آقاسلطان است...
تو با لبی خندان رفتی و من با چشمی گریان هنوز هستم...
تو با مشت گره کرده رفتی و من با بازوی قطع شده هنوز هستم...
تو با روی سپید رفتی و من با روی سیاه هنوز هستم...
تو با دلی پر از آرزو رفتی و من با قلبی بدون آرزو هنوز هستم...
تو با عشقی سرشار رفتی و من با نفرتی مالامال هنوز هستم...
تو با آرزوی بودن رفتی و من با غم بودن هنوز هستم...
تو با روی سپید رفتی و من با روی سیاه هنوز هستم...
تو با غروب بهار رفتی و من با طلوع زمستان هنوز هستم...
تو با دلی سیراب از خون رفتی و من با شکمی گرسنه نان هنوز هستم...
تو با هزاران امید رفتی و من ناامید هنوز هستم...
تو با روی سپید رفتی و من با روی سیاه هنوز هستم...
تو با من دوست بودی و رفتی و من با تو غریب بودم و هنوز هستم...
تو با قول زنانه رفتی و من با قول مردانه هنوز هستم...
تو با مرگ اقاقیا رفتی و من با زندگی هرزعلفها هنوز هستم...
تو با روی سپید رفتی و من با روی سیاه هنوز هستم...
امروز یکشنبه سوم بهمن، سالروز تولد ندا آقاسلطان است...
( سوم بهمن ۱۳۶۱ - سی خرداد ۱۳۸۸ )
" روحش شاد و یادش گرامی باد "
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر