۱۳۸۹ دی ۱۳, دوشنبه

آقای کارگردان با پیراهنی آستین کوتاه و شلوار جین " لی "

آمفی تئاتر دانشکده مهندسی مکانیک دانشگاه تهران در امیرآباد شمالی به دعوت انجمن اسلامی دانشکده و با نمایش " برج مینو ” و “ بوی پیراهن یوسف ” میزبان ابراهیم حاتمی کیا بود!
آقای کارگردان با پیراهنی آستین کوتاه و شلوار جین ( لی ) آمده بود! پس از نمایش فیلم، طبق برنامه جلسه ی پرسش و پاسخ برگزار شد...
آن سالها، سالهای اولیه ی پیدایش افرادی بود که خود را قهرمان جنگ می پنداشتند و با ادعای حضور در میدان های نبرد، ماموریت خود را در به هم ریختن جمع های فرهنگی و هنری تعریف کرده بودند ( و یا شاید برایشان تعریف شده بود! )
یکی با عنوان دانشجوی بسیجی با لحنی تند و زننده گفت:
شما که ادعای جنگ و جبهه دارید، چرا با این تیپ آمده اید؟!
حاتمی کیا لبخندی زد و گفت:
سوال بعدی لطفا...
در میانه ی جلسه فرصتی فراهم شد تا کارگردان به بیان گلایه ها و درد دل هایش بپردازد... دو مورد آنها برایم جالبتر از بقیه بود...
  • اداره ی ممیزی به من می گوید چرا خلبان فلان فیلم صورت خود را اصلاح کرده است؟! آقایون باور کنید اکثریت خلبان های ارتش با صورت سه تیغه پرواز می کردند! چرا این قدر اصرار داریم که همه رو یک شکل نشون بدیم و اون هم به همون شکلی که ما می پسندیم؟!!
  • ایراد گرفته اند که در فلان صحنه ی فیلم وقتی تعدادی از نیروها به محاصره در می آیند، چرا دستشون رو می گیرند روی سرشون و تسلیم می شوند؟! باید نشون بدی که مقاومت می کنند و حاضرند که شهید بشوند، اما اسیر نه...! بهشون میگم باور کنید اینها همه انسانند و دارای میل به زندگی؛ در اون لحظه ی محاصره که به لحاظ منطقی در صورت مقاومت دیگه زنده نخواهند ماند، به این فکر می کنند که به خودشون یه فرصت دیگه بدهند تا شاید دوباره فرزند کوچکشون رو و پدر و مادر پیرشون رو و عزیزانشون رو ببینند... اجازه بدید آدم های واقعی رو نشون بدیم که زندگی رو دوست دارند؛ با همون احساسات طبیعی و زیبا...! سالهاست که در تبلیغ های رسمی، جنگ موهبت تلقی می شود و انسان های زنده کم ارزش!! یعنی که زندگی اتفاقی زودگذر است و بی ارزش و ما همه باید آرزوی شبانه روزی مان طلب مرگ باشد و حتی فیلم سازان نیز این گونه فیلم ساختند...! فیلم هایی آکنده از تزویر و ریا و در تقدیس جنگ و مرگ!! حال آنکه ذات بشر، زندگی را زیبا می داند و آن را والاترین ارزش می شمارد. این گونه است شاید که فیلم های جنگی سفارشی، به ناچار کم مخاطب می شود!
در لحظه های پایانی جلسه دانشجویی پرسید:
شما زندگی را چگونه می بینید؟!
حاتمی کیا با رندی خاصی پاسخ داد:
زندگی ساده است و زیبا مثل آن هنگام که خودت انتخاب می کنی که چه لباسی بپوشی! و پیچیده می شود آن هنگام که آن برادر مواخذه ات می کند برای لباسی که پوشیده ای و اجبارت می کند به پوشیدن آنچه خودش می پسندد...!!!

۱ نظر:

جاوا اسكریپت

كد موزیك بی کلام

كد موزیك بی کلام