۱۳۹۱ تیر ۲۰, سه‌شنبه

علت فقر و بدبختی جنیفر لوپز کشف شد!!!

کی صاحب کیه؟!!

دوستان پاک!

چند سال پیش در جریان بازیهای پارالمپیک (المپیک معلولین) در شهر سیاتل آمریکا 9 نفر از شرکت کنندگان دوی 100 متر پشت خط آغاز مسابقه قرار گرفتند. همه این 9 نفر افرادی بودند که ما آنها را عقب مانده ذهنی و جسمی می خوانیم!
آنها با شنیدن صدای تپانچه حرکت کردند؛ بدیهی است که آنها هرگز قادر به دویدن با سرعت نبودند و حتی نمی توانستند به سرعت قدم بردارند! بلکه هر یک به نوبه خود با تلاش فراوان می کوشید تا مسیر مسابقه را طی کرده و برنده مدال پارالمپیک شود!
ناگهان در بین راه، مچ پای یکی از شرکت کنندگان پیچ خورد! این دختر یکی دو تا غلت روی زمین خورد و به گریه افتاد! هشت نفر دیگر صدای گریه او را شنیدند... آنها ایستادند، سپس همه به عقب بازگشتند و به طرف او رفتند! یکی از آنها که مبتلا به سندروم داون (عقب ماندگی شدید جسمی و روانی) بود خم شد و دختر گریان را بوسید و گفت:
این دردت رو تسکین میده!
سپس هر 9 نفر بازو در بازوی هم انداختند و خود را قدم زنان به خط پایان رساندند!! در واقع همه آنها اول شدند...
تمام جمعیت ورزشگاه به پا خاستند و 10 دقیقه برای آنها کف زدند...!

۱۳۹۱ تیر ۱۸, یکشنبه

از مواهب نماز شب...!!!


البته در استخر زنانه...!!!

ناز بشی ملوسک!!

هر چه هستی، همان باش...

" آبراهام لینکلن " پسر یک کفاش بود! پدر لینکلن کفاش سلطنتی بود و کفش های افراد مهم سیاسی را تعمیر و یا تمیز می کرد!
آبراهام پس از سالها تلاش و شکست، در سال 1861 به عنوان رئیس جمهور برگزیده شد! اولین سخنرانی او در مجلس سنا بدین صورت گذشت...
نمایندگان مجلس از اینکه لینکلن رئیس جمهور شده بود ناراضی بودند؛ چرا که او از یک خانواده فقیر و فاقد سطح اجتماعی بالا بود!
زمانی که لینکلن برای سخنرانی پشت تریبون قرار گرفت قبل از آنکه لب باز کند و سخنی بگوید یکی از نمایندگان مخالف، با عصبانیت و بی ادبی تمام از سوی جایگاه خود فریاد زد: 
آبراهام! حالا که بطور شانسی رئیس جمهور شده ای فراموش نکن که می دانیم تو یک بچه کفاش بیشتر نیستی!!
مسلما هر فردی در جایگاه لینکلن قرار داشت با این نماینده گستاخ که او را اینگونه مورد خطاب قرار داده بود برخورد می کرد، اما آبراهام لینکلن این چنین نکرد! او لبخندی زد و سخنرانی خود را اینطور شروع کرد:
من از آقای نماینده بسیار بسیار ممنونم که در چنین روزی مرا به یاد پدرم انداخت! چه روز خوبی و چه یادآوری خوبی! من، زندگی و جایگاهم را مدیون زحمات پدرم هستم...
آقایان نماینده؛ بنده در اینجا اعلام می کنم که بنده مانند پدرم ماهر نیستم، با این حال از دستان هنرمند او چیزهایی آموخته ام! پس اگر کسی از شما تمایل به تعمیر کفش خود داشت با کمال میل حاضر به تعمیر کفشش خواهم بود!!

پانوشت: یکی از اقدامات مهم و تاثیرگذار لینکلن، خاتمه بخشیدن به تاریخ برده داری در ایالات متحده آمریکا بود!

۱۳۹۱ تیر ۱۶, جمعه

یادش بخیر...

نامه ای شگفت انگیز که باید 2 بار خوانده شود!!

نامه کوتاهی که پیش روی شماست یک قصه جادویی است که حتما باید دو بار خوانده شود! به شما اطمینان می دهم هیچ خواننده ای نمی تواند با یک بار خواندن، آن را رها کند!
این نامه تاجری به نام " پائولو " به همسرش " جولیا " می باشد که به رغم اصرار همسرش به یک مسافرت کاری می رود و در آنجا اتفاقاتی برایش می افتد که مجبور می شود نامه ای برای همسرش به شرح ذیل بنویسد...



نامه را خواندید؟! اما بهتر است یک نکته بسیار مهم را بدانید!
پائولو قبل از سفر به رم، با جولیا یک قرار گذاشته بود که در این مدت هر نامه ای به او رسید آن را " یک خط در میان " بخواند!!
حالا شما هم برگردید و دوباره نامه را یک خط در میان بخوانید تا به اصل ماجرا پی ببرید...!

خبر مهم...!

۱۳۹۱ تیر ۱۴, چهارشنبه

کشف یک راز...!

شوهر مريم چند ماه بود که در بيمارستان بسترى بود. بيشتر وقتها در کما بود و گاهى چشمانش را باز می کرد و کمى هوشيار می شد؛ اما در تمام اين مدت، مريم هر روز در کنار بسترش بود!
يک روز که او دوباره هوشياريش را به دست آورد از مريم خواست که نزديکتر بيايد! مريم صندليش را به تخت چسباند و گوشش را نزديک دهان شوهرش برد تا صداى او را بشنود... شوهر مريم که صدايش بسيار ضعيف بود در حالى که اشک در چشمانش حلقه زده بود به آهستگى گفت:
تو در تمام لحظات بد زندگى در کنارم بوده اى... وقتى که از کارم اخراج شدم تو کنار من نشسته بودى! وقتى که کسب و کارم را از دست دادم تو در کنارم بودى! وقتى خانه مان را از دست داديم، باز هم تو پيشم بودى! الان هم که سلامتی ام به خطر افتاده، باز تو هميشه در کنارم هستى...
شوهر مریم ادامه داد:
و حالا می دونى چى می خوام بگم؟!
مريم در حالى که لبخندى بر لب داشت گفت:
چى مى‌خواى بگى عزيزم؟!
شوهر مريم گفت:
فکر می کنم وجود تو براى من بدشانسى مياره...!!!

گدایی و گداپروری تا کجا؟!!

حکم اخراج به خاطر قهرمانی در شنا...!!!

۱۳۹۱ تیر ۱۳, سه‌شنبه

خر بنزینی!!

پیغام مصطفی تاج زاده از زندان اوین برای سردار رادان!

به آقای رادان سلام برسان و بگو برادر من! شما صبح که از خواب بیدار می شوی یک نگاه به نوک پا تا فرق سر بیندازی می فهمی غربی بودن یعنی چه!
از کفش و جوراب و شلوار و پیراهن و لباس زیر و کاپشن و یونیفرم و کمربند و اسلحه و آرایش مو و ریشت غربی است!
کلاه و عینک آفتابی و طبی ات غربی است!
دست به جیب ببر و کیفت را نگاه کن که غربی است و محتویات داخل آن از اسکناس و کارت اعتباری و کارت ملی و شناسنامه و عکس های پرسنلی و... همه غربی است!
این سلسه مراتب نظامی و ارتشی و اصل ارتش حرفه ای هم غربی است!
عنوان پلیس و خود اتومبیل و سایر مرکب های پلیس هم غربی است! به اضافه همه آلات و ابزار سرکوب اجتماعات مردمی!!
حقوق ثابت و مزایا و بیمه و بازنشستگی هم غربی است!
قانون اساسی را هم که خبر داری غربی است!
تفکیک قوا نیز غربی است!
این رسانه ملی که با آن مصاحبه می کنی و مطبوعات و اساسا خود مصاحبه و اطلاع رسانی و بخشی از ادبیات و اصطلاحاتی که در آن استفاده می کنی هم غربی است!
حالا شما با این شکل و شمایل و آرایش و پیرایش تماما غربی که در مقایسه با تصاویر اجدادمان در دوره مشروطه تغییراتش معلوم می شود گیر داده ای به کراوات به جای حل همه مشکلات ریز و درشت مردم؛ آن هم در بیمارستان ها که محل تلاقی بزرگترین گرفتاری های مردم است؟! (شاهد مثال را از دو بیمارستان سینا و فارابی که اخیرا برای اقدامات تشخیصی و درمانی به آن اعزام شده بودند، آوردند!)
بس است این همه سطحی نگری سردار! راستی انگار از رده های نظامی فقط این سردار غربی نیست! چرا که در برخی کشورهای غربی، دیگر دارها را برچیده و خون ها را شسته اند!
برادر من! اسلام آمد که بند رقیت را از گردن بشر پاره کند، نه این که این یک وجب پارچه را پاره کند و چیز دیگر جایش بگذارد! قرار بود ما از بندگی غیر خدا در آییم! از جور ادیان (تحریف شده) به عدل اسلام برسیم، نه این که بعد از کره شمالی و سوریه، نظامی ترین و فاشیستی ترین حکومت شویم!!

به نقل از " فخرالسادات محتشمی پور " همسر مصطفی تاج زاده

دعا به صورت Mp3

جاوا اسكریپت

كد موزیك بی کلام

كد موزیك بی کلام